شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
یاد تو،
گاه چون زوزه ی گرگی ست،
در سکوت برفی خیال من،
و گاه چون بارش تگرگ است،
بر دشت دلتنگی من،
و گاه چون بارش باران است،
بر جنگل گریه ی من...
مهدی بابایی ( سوشیاتت)
او حرف می زد... من ولی محو صدایش...
می ریخت دور از چشم او قلبم برایش...
زیبایی اش در واژه هایم جا نمی شد!
انگار می رقصید باغی با هوایش...
بالا بلای من به قدری ناز دارد
یک شهر می میرد برای اعتنایش!
هرچند از او مهربان تر نیست اما...
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود
قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود
می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،
عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود!
«سیامک عشقعلی»
من و امشب هوای عاشقی و چشم بیداری /
جمال شاهدی ، آوای چنگی، جام سرشاری /
چو مجنون سُرمه می بندم ز گَرد محمل لیلی /
قدم روزی اگر اِی دوست روی دیده بگذاری /
در این اندیشه ام بوسی بدزدم از لبت امّا /
مِی همّت نخورده ما...
به شوق دیدن روی تو یارم
دو چشم خویش بر در می گذارم
نمی دانم چرا با هر صدایی
به سمت کوچه می آیم نگارم
شهناز یکتا
صبح؛ ردپایِ اطلسی بر بِسترم
آه؛ یادم آمد؛ یک نفر،یک روز، جایی،
گفته بود؛ دردها و غصه هایت را؛
به جانم می خرم!
شیما رحمانی
بهار را دوست می دارم
ولی گیلاس را؛ بیشتر
و عشق را پاس می دارم
ولی احساس را؛ بیشتر شیما رحمانی
یارم که تو باشی غم آوار ندارم
دنیا همه آوار شود کار ندارم
گر بر سر من سنگ ببارد تو که باشی
من با غم دنیا که دگر کار ندارم
صدیقه مرادی(سراب)
خوزستان .رامهرمز
«لحظات وصال عاشقانه»
با مطلعی از خداوندگار سخن حضرت سعدی:
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
لب تشنه ام به ذکرت شب و روز خون فشاند
بامید جرعه آبی و ز کوثرت سقایی
نرسد اگر شرابی ز خمارخانهٔ تو
نه من و...
اگر تو، درد عشقی، من عاشقی شیدایم
اگر تو باده ی عشقی، من از ساغر نگاهت مست و رسوایم.
...
اگر تو، گلی، من پروانه ام
می نوشم شهد شیرین تو را،
عشق و دلداریت را.
...
اگر تو، باغ خشک و زردی،
من باران اشک بر سرت می بارم،...
باران که زده ، عطر تو پیچیده گلم
چندین غزل از چشم تو باریده گلم
در صبح زمستانی و از خنده ی تو
در باغ دلم عشق تو روییده گلم
بادصبا
از وقتی که با تو آشنا شده ام
هیچ کس و هیچ دل و هیچ گلی را نخواسته ام
اگر که خدا را هم می خواهم،
تنها به این دلیل ست که
مرا برای تو و
تو را برای من آفریده است.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی
دلم درگیر عشق تو ،دو چشمم مستِ چشمانت
برایت شعر میگویم ولی آهسته آهسته
سجاد یعقوب پور
محو تماشای توام ، جانی و جانان منی
مستم و سرخوش این زمان ،اینکه تو خواهان منی
غیر تو من در این جهان هیچ ندارم آرزو
ار همه کس بریده ام ، دردی و درمان منی
سجاد یعقوب پور
من کشته ی یک نگاه جذاب توام
من در به در و خمار و بی تاب توام
سخت است رسیدن به تو ای حضرت دلدار
با این همه من مرید و اصحاب توام
سجاد یعقوب پور
یک نظر آمدی به خوابِ من و
کامِ تلخم کمی عسل کردی
بعدِ سالها بی خبری،
اندکی هَم مرا بغل کردی
پیش از این؛
گفته بودی که جان پناهِ منی
لااقل یک دَمی عمل کردی!
بعدِ تو، من به عشق بدبینم
حتی آینده ای نمی بینم
بعدِ تو، هر که...
دریای چشمانت عجب دنیای زیباییست
با تو جهنم هم برایم جای زیباییست!
هرشب خیالاتم برای بودن با تو
خودرا به رویامیزنند،رویای زیباییست
لب تر کنی جام شکر در آب می غلتد
لبهای شیرنت عجب حلوای زیباییست
هر مژه ی چشمان تو صد جلد قانون است
هر تار از موهای تو...
من ساده ام چند رنگ بودن را بلد نیستم
از پیش تو رفتم که رفتم تا ابد نیستم ...
این روز ها هستم ولی چشمت نمی بیند
آن روز که جای اشک ها خون می چکد نیستم
رفتم که تنها طی کنم پهنای غربت را
افسوس آن روزی که آهت...
خورشید عشقم! ای بهار باور من!
ای در همین دنیا بهشت دیگر من!
ای بهترین رویای سبزِ تا همیشه
ای خوب من! ای اولینِ آخر من!
من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟
هوش و حواس انگار پرزد از سر من
در روزهایی که کسی عاشق نمی شد
بردی...
من همینم؛ یه آدمِ خسته
که یه روزی، به عشق دل بسته
منو دریاب؛
گرچه غمگینم
شاید این بار؛
به بار بنشینم