متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
وقتی که به محله ای دیگر نقل مکان کردیم
هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.
مادرم ظروف شیشه ای را
و خواهرم گلدان های سفالی و
برادرم کتاب هایش و
پدرم فرش ها را...
ناگهان همه گی به من چشم غره رفتند
وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی...
نمیدونم امروز جایی دعوتی یا کسی بهت هدیه میده یا نه، نمیدونم اولین نفری ام که بهت این روز رو تبریک گفته یا نه، حتی نمیدونم حالت خوب هست یا نیست چون نیستم که ببینم غم داری یا نه، نیستی تا بتونم مرحمی رو زخمت یا قوتی برای دلت بشم،خیلی...
نیمه شب میان قبرستان نرفته بودم رفتم
به شوق دیدار مزارت نرفته بودم رفتم
نخفته بودم، خفتم به روی سنگ مزارت
به کنج خانه تنها نرفته بودم رفتم
آرام بگریید یارم اینجا خفته است
بیا ببینید که جانم اینجا خفته است
عشق یعنی نرسیدن؟ اگر خورشید باشی...
گفتی بی من، صاحب حال بهتری هستی
گفتی حضور من وجودت را ذره ذره آب میکند
اما من عاشقم، عاشق می تواند یارش را نابود کند؟
پس می مانم پشت ابرها و آنهارا برای خوشحال کردن تو دعوت میکنم.
می مانم تاتو مزه ی...
بگذار ، آسمان گریه کند،
اَبر ببارد
جانم به لب است
او بی خبر از من
شب را ، با
مآه و ستاره
سپری کرد.
آگرین یوسفی
دلتنگی
همین پنجره است
که من بی هوا
چندین بار
به کنارش می روم
راهِ کناری را نگاه می کنم
و یادم می آید
تو اصلا
قرار نیست
انگار از راه برسی...!
👤 عادل دانتیسم
آه از درد دوری...!
نفس های عمیقم بیشتر شده...
خودکارم ایستاده و دستم توانی برای نوشتن ندارد.
تمام جسمم تو را می خواهد تارهای صوتی حنجرم اسم زیبای تو را فریاد می زنند.
سینه ام آغوش گرمت را می طلبد دلم شانه هایت را می خواهد که قفل شانه هایم...
بدترین قسمت از دلتنگی اونجاییِ که ندارمت، اما این دلِ بی پدر لَه لَه می زنه برای یکم دیدنت؛
برای کاشتنِ یه بوسه کوتاه، روی اون تَرقُوه ناز و دلبر.
برای یک لحظه، فقط یک لحظه حس کردن اون آغوشِ تنگ و عاشقونه.
برای دست های ظریف و سردت که...
می دانم که دیگر دیدن تو ممکن نیست!!
می فهم که این تقدیر روزگار من بود که تو نداشتم باشم
هنگام وداع با قبر تو لبخند میزنم و با تو خداحافظی می کنم با زخم کهنه ای که بر دلم نشسته است
محبوب آسمانی من، نگرانم نباش
من خوبم فقط...
خانه مان به همان شکل مانده
هنوز همان عطری دارند که عاشقانه میخوانند
هنوز تمام خاطراتت با من همخانه هستند
همینکه مات می مانم از خاطرم می گذری
هزار بار در این خانه می میرم
چرا که تمام خاطراتت در این خانه منزل گزیده اند
یکبار به یاد دارم اینجا...
قالَ عَلِىٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:اَلدَّهْرُ مُوَکَّلٌ بِتَشْتیتِ الاُْلاّفِ، إِنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِی سِهَامُهُ وَ لاَ تُؤْسِی جِرَاحُهُ یَرْمِی، إِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِ
روزگار مأمور گشته به جدا و پراکنده کردن کسانی که عشق/ٱنس و ألفتی باهم داشتند، به راستى که روزگار کمان خود را(برای جدایی) چله کرده و با...