متن چشمانت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشمانت
تو که قبلا کس و کارم نبودی
تو کی یارم شدی کی دل ربودی
دقیقا با دو چشمانت دلم را
به آسانی چقدر زیبا تو بردی
آهای دخترک چوپان
خماری چشمانت را
از کدامین آهو
به ارث برده ای
که هر صیادی
چوپان نگاهت می شود
علی مولایی
بیداری ام را
درآلاچیق چشمانت
بر چله می نشینم
تا شاید به اجابت برسد
التماس شب بیداری هایم
علی مولایی
میدانی تو که از راه رسیدی مثل بازی گل یا پوچ
پوچ بود کل زندگیم
آمدی گلستان کردی کاشانه ام را
چه خوش بود لحظه ی دیدار اول
چشمانت همچودریا
موهایت همچو موج
سکوتت همچوساحل و آغوشت بهشت ابدیم
به قلم:مائده حق ویردی✍️✍️✍️
چشمانت همان موزیک شاد باریتم ۶/۸ است ، که هربار باپلک زدنت آهنگ به نقطه اوج می رسد وخواننده دراین گام صدایش را به رُخ میکشد...
✍️رضا کهنسال آستانی
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتی
ازامتداد نگاهت غزلی
واز پهنای صورتت شعری نوشت
شاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...
✍️رضا کهنسال آستانی
امان از چشمانت که مرا می کِشد وفغان از زبانت که مرا می کُشد!؟
کدام را باور کنم؛ خواستن نگاهت رایا نخواستن کلامت را!؟
گفتی در گذشته ات جایی ندارم!؟
پس بگودر حال م چه میکنی ای ماندگار در آینده ام !؟
✍️رضا کهنسال آستانی
اِی بر طلوع صبح چشمانت سلام
ارس آرامی
با کدامین الفاظ تو را وصف کنم!؟
چگونه جنگل های کلاردشت و زرد و نارنجیِ به هنگامِ غروب خورشید را در یک کلمه جای دهم که بشود چشمانت...
یا چگونه از رقصِ پیچک وارِ موهایت بگویم؟!.
هنگامِ وصفِ تو
واژه ها عاجز می شوند
فرهنگ لغت به هم می ریزد...
چشمم
آینه ایست که
حرفی برای گفتن ندارد
جزتو.
رضا حدادیان
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم!
دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها
دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلم
دلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام است
و چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می...
حالت چشمانت ، مرا می برد
نور نگاه تو ، مرا می برد
وقتی که آه میکشد زینبت
پس لرزه های آه مرا می برد
دلم درگیر عشق تو ،دو چشمم مستِ چشمانت
برایت شعر میگویم ولی آهسته آهسته
سجاد یعقوب پور
چشمانت
همه ی آن چیزی بود
که تا امروز
از شعر
نمی دانستم...
[•چَشمانَت•]
کاش غرق در نگاهت می شدم و دیگران برای همیشه کالبدِ این جسم بی جان را در عمق چشمان تو می یافتند.
آخر حرف از تو که می شود من به چند تکه استخوان بودن هم در کرانه های ابدی چشمانت رضایت می دهم؛
آری، اگر بدانم تو از...
من زندگی ام را در چشمانت دیدم!
اماچشمانت را بر رویم بستی از همان گاه دگر زندگی نکردم بلکه یک مردگی را اغاز کردم:)
واژه به واژه
در دل تنهایی و سکوت
در میان شبهای بی ستاره ام
تنها تو را خواهم سرود
تویی که چشمانت
می نوازد غزل عشق را
تویی که
می خواند دلم
تنها نام تو را
بادصبا
ندیدم همچو چشمانت شرابی
دلم را برده ای عطر گلابی
تویی دلخواه و رعنا ، دلبر من
که سرشار از غرور و عشق نابی
-بادصبا
کنارم که باشی
پاییز دلتنگی ام
با همه ی غم انگیزی اش
و ابری بودن لحظاتش
زیباتر از بهار می شود
و همای سعادت می نشیند
به تماشای عاشقانه هایم
که در ساحل چشمانت
به پرواز در آمده اند
باد صبا
چشمانت، آتشی در دلم انداخته
که با هیچ آبی خموش نمی شود!