متن چشمانت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشمانت
بر چشمانت چشم نظر بستم
مبادا چشم بخورد دنیایم
قطعه ای از پازلِ سرخِ دلِ من،
پیشِ دشتِ سبزِ چشمانت،
جا مانده است!
آمدی و بردی با خود:
نیمی از وجود مرا؛
نیمه ی من،
جدا از من،
چرا مانده است؟
بازآی و تکمیل کن:
دفترِ وجودم را!
طرحی از من به جاست؛
مابقی،
رها مانده است!
زهرا حکیمی...
جانا، بر طلوع صبح چشمانت سلام
ارس آرامی
کوچ کردم که بیفتد ز سرم چشمانت
یادم آمد وسط راه دلم بند نشد
حواس شهر پرت تلاقی پاییز و زمستان،
خزان هزار رنگ و خوشرنگ و سپیدی سحرانگیز برف،
اما من محو تلاقی ابروهای تو حیران.
همه دلتنگ و دلخوش به
نارنگی،
خرمالو،
انار،
اما من دل نگران چشمان سیاه تو،
زیرا تویی دلیل پاییز و زیبایی آن.
من آن برگ خزان زده...
آغوشت را
چگونه روزه بگیرم
وقتی عسل چشمانت
دهان نگاهم راآب می اندازد
ومن
پنهانی قورت می دهم
طعم نگاهت را
علی مولایی
تو که قبلا کس و کارم نبودی
تو کی یارم شدی کی دل ربودی
دقیقا با دو چشمانت دلم را
به آسانی چقدر زیبا تو بردی
آهای دخترک چوپان
خماری چشمانت را
از کدامین آهو
به ارث برده ای
که هر صیادی
چوپان نگاهت می شود
علی مولایی
بیداری ام را
درآلاچیق چشمانت
بر چله می نشینم
تا شاید به اجابت برسد
التماس شب بیداری هایم
علی مولایی
میدانی تو که از راه رسیدی مثل بازی گل یا پوچ
پوچ بود کل زندگیم
آمدی گلستان کردی کاشانه ام را
چه خوش بود لحظه ی دیدار اول
چشمانت همچودریا
موهایت همچو موج
سکوتت همچوساحل و آغوشت بهشت ابدیم
به قلم:مائده حق ویردی✍️✍️✍️
چشمانت همان موزیک شاد باریتم ۶/۸ است ، که هربار باپلک زدنت آهنگ به نقطه اوج می رسد وخواننده دراین گام صدایش را به رُخ میکشد...
✍️رضا کهنسال آستانی
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتی
ازامتداد نگاهت غزلی
واز پهنای صورتت شعری نوشت
شاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...
✍️رضا کهنسال آستانی
امان از چشمانت که مرا می کِشد وفغان از زبانت که مرا می کُشد!؟
کدام را باور کنم؛ خواستن نگاهت رایا نخواستن کلامت را!؟
گفتی در گذشته ات جایی ندارم!؟
پس بگودر حال م چه میکنی ای ماندگار در آینده ام !؟
✍️رضا کهنسال آستانی
اِی بر طلوع صبح چشمانت سلام
ارس آرامی
با کدامین الفاظ تو را وصف کنم!؟
چگونه جنگل های کلاردشت و زرد و نارنجیِ به هنگامِ غروب خورشید را در یک کلمه جای دهم که بشود چشمانت...
یا چگونه از رقصِ پیچک وارِ موهایت بگویم؟!.
هنگامِ وصفِ تو
واژه ها عاجز می شوند
فرهنگ لغت به هم می ریزد...
چشمم
آینه ایست که
حرفی برای گفتن ندارد
جزتو.
رضا حدادیان