متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
عشق، آن شعلهای که در تاریکی جان میگیرد، پناهی در طوفانهای زندگی است. گاهی آرام چون نسیمی بر برگهای پاییزی، گاهی سوزان چون خورشید در دل بیابان. عشق نه آغاز دارد، نه پایان؛ تنها در نگاهها، در زمزمههای شبانه، در ردپای خاطرات جاودانه میشود.
"خزان عشق"
خزان عشق تو ، خاموش نیست
آتشی است که زیر خاکستر، هنوز زبانه میکشد....
برگهای افتاده، از یاد نمیروند
هر رگهی طلاییشان، حکایتی از روزهاییست که نسیمِ عشق، آنها را به رقص درآورد.
باد اگر نامههای دلدادگی را با خود برد
آیا نمیبینی که هر شاخهی برهنه، هنوز...
"خوشبخت ترینم"
با تو، خوشبختی معنای دیگری دارد…
گویی که خورشید، از میان دل شب سر برآورده،
و ماه، در آغوش آسمان آرام گرفته است.
با تو، لحظههایم عطر شکوفهی باران گرفتهاند،
و هر قدمی که در کنار تو برمیدارم،
صدای تپشهای شادی را در جان زمین مینوازد.
تو آمدی،...
چون که از آواره گی مقصود جز آشوب نیست
حال ما افسرده تر ، از حال آن محبوب نیست!
رفت شادی های ما بر باد و در کنج قفس
بلبلی شوریده را آواز هم مضروب نیست
گفت لیلی حرف دل ، مجنون به راهش جان نهاد
حیف شد در عصر...
"دریای آرزو"
در گسترهای از رؤیاهای بیکران، دست در دست هم، بیهیچ هراس از طوفانهای گذرای زندگی، در دریای آرزوها قدم میزنیم. موجهای خیال، نغمهای آرام در گوشمان زمزمه میکنند و آفتاب امید، با گرمای دلانگیزش راه را روشن میسازد.
گامهایمان بر امواج نرم آرزوها، ردپایی از اشتیاق بر جای...
"منو عشقم"
در دل شبهای پرستاره،
به یاد تو سحر میکنم.
با هر تپش قلبم،
نامت را صدا میزنم.
ای عشق بیپایان من،
تویی تمام امیدم.
در نگاهت گم میشوم،
با هر لبخندت، زنده میشوم.
چگونه بدون تو باشم؟
وقتی قلبم در دست توست.
با تو به آرامش میرسم،
در...
"جادوی عشق"
در کنار تو، حتی سادهترین لحظهها
رنگ عشق میگیرند.
تاب خوردن در نسیم ملایم، صدای خندههایمان که در هوا میپیچد، دستهایی که محکم یکدیگر را گرفتهاند، همه و همه جادوی بودن با تو را نشان میدهند.
تو که باشی، دنیا سادهتر، زیباتر و پر از شور زندگی میشود....
دوسم نداری
دل من، سرزمین بیبهاری شده است،
جایی که خورشید بیرمق پشت ابرهای سنگین خاطرات جا مانده است.
عشق تو، روز گرم تابستان در آغوش میکشید،
اما اکنون سکوتی سرد در میانمان ریشه دوانده است، گویی پاییز بیرحمی بر گلهای امیدم باریده.
اگر قرار است دیگر نام من در...
دیری اســت که تابیده به دل عشقِ نگاری
چون روشنی و نور پس از ظلمتِ شب ها
"عشق را بلند صدا بزن"
صدای عشق،
آهنگی که از قلب میجوشد،
زمزمهای آرام که جان را نوازش میدهد.
میخواهم دوست داشتنهایم را با صدا بگویم،
با هر نفس، با هر واژه، با هر زمزمهی عاشقانه.
میخواهم نامت را در سکوت زمزمه کنم،
تا گوشهای شب نیز عشق مرا بشنوند....
دائم الخمر مست هستم تا سپیده نیمه شبها
فارغ از ای کاش و اما غافل از امروز و فردا
دائم الخمر مست هستم در رهی بن بست مستم
بی محابا بی سرانجام خوش به این اوقات زیبا
دائم الخمر مست هستم توبه کردم هی شکستم
بگذر از این لات محزون...
عشق، جانمایه زندگیست؛ هر لحظهای که میگذرد، آغازیست برای قصهای نو. در نگاه اول، شاید تنها نوری کمرنگ در تاریکی باشد،
ولی همین نور، شعلهای میشود که زندگی را گرم میکند، گاه چنان شعلهور که تمام وجودمان را فرا میگیرد.
عشق، زبان دلهاست؛ بیصدا ولی گویا، ساده ولی پیچیده.
وقتی...
مرا دعوت کن به پرسهای عاشقانه
در کوچههای بیقراری
کمی مرا قدم بزن...
که در اوج احساس پروانهای خود
گرمی دستان تو را میطلبم.
تو مرا شمع وجودی
همراه دلم باش
که سخت مبتلای تو اَم
عشقم
در آن جنگل سبز،
دست در دست هم،
میان نور و سایه میرقصیم.
هر گام، قصهی نو میگوید؛
هر لبخند، مهری تازه میآفریند.
در آن لحظهی بیکران،
دنیا را فراموش کردهایم
و فقط عشق جاری است...
#فاصله بی فاصله
منظورم از عشق...
نه آن حس زودگذریست که با یک نگاه میآید و با یک بیتوجهی میرود،
نه آن شورِ خام و هیجانِ بیریشهای که در آغاز هر رابطهای قد میکشد و در نخستین بادِ جدایی میشکند...
منظورم از عشق،
آن آرامشیست که در صدای توست، حتی...
تویی شعر و تویـی تنها سـرودم
گره خورده به نامـت تار و پودم
بیا ای عــشـــق ای زیـبا تر از گل
نشستی تا ابد خوش در وجودم
حالا تو مراد منی و شعر مریدت
حالا نفسی میشود آیا نکشیدت
هر بار گرهخورده نگاهت به نگاهم
یک چشم به حرف آمد و یک چشم شنیدت
دلبستگی ساقه خشکیده و ریشهست
دل بستنِ انگشت من و موی سپیدت
بیعطر تنت سخت پریشانم و ای کاش
میشد کمی از حجره...
رقصِ لبخندِ رهایت زیباست
اسمم از عطر صدایت زیباست
دامنت دشت گل و پروانه
مثل صبحی و هوایت زیباست
علت این همه زیبایی چیست؟
خوب گفتی که؛ خدایت زیباست
خوش به حال تو که هرجا باشی
رسم هر لحظه برایت زیباست
دوستتدارم و این دلبستن
با تو تا مرزِ نهایت...
نیست در عالم، سیه چشمی به زیباییِ تو.
ای عشق تو شیرینی چون شهد و عسل برجان
ذاتت همــه زیــبایی ای عــطرِ تو چون ریحان
خندان و غزلخوان شد، دل؛ صبح سـحر با تو
چون بلبلکان خــندان چون قمریکـان رقصان
تو را
تا مرزِ رویا
میخواهم هنوز