دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
تنهایی های تاریککوچه پس کوچه های باریکعشق سرانجامش این بود؟!لعنتِ خدا بر این تاکتیک...
دوستت دارم عزیزم ، دلبر زیبای من!آشنای هر شب من ، ماه این شبهای من!من به شوق دیدن تو آمدم قدری بمانباز هم با رفتنت مشکن دل تنهای من!داده ام در هجر تو عقل و شدم دیوانه اتبعد تو تنهایی و خلوت شده ماوای من!در ره عشق تو دیگر گشته ام بیمار دلاز غمت زخمی نشسته بر دل شیدای من!یاد تو با هر نفس در سینه غوغا می کندای که در خواب و خیالم هستی و رویای من!درامید وصل تو چون شمع می سوزم شبیمی شود شب تا سحر اشک غمت همپای من!قد...
ببار باران...، باران همبا باریدن بر این نیمکت خالی نبودنت را فریاد می زندو با ضربه به گونه هایم رفتنت را...من ماندم و یک خیابان خیس و چتری که دیگر باز نمی شود!شاعر: ارس آرامی...
یلدا برای من یعنی ، یک لحظه بیشتر بیداریلحظه ای بیشتر اندوه ، ترجیح خواب اجبارییلدا برای من یعنی ، لحظه ای بیشتر دلتنگییعنی بلندترین هجران ، صبر از روی ناچارییلدا برای من یعنی ، دقیقه ای بیشتر تنهاییخودم میزبان خودم ، لحظه هایِ یکنواختِ تکرارییلدا برای من یعنی ، لحظه ای سرگردانِ در تقویمیعنی تعجیل غروب ، لحظه ای بیشتر غمخوارییلدا برای من یعنی ، وقت اضافهٔ پاییزجلوهٔ لحظه هایی تلخ ، طولانی ترین سوگوارییلدا برای من یعن...
تا بهشتش برده ای، آنکس که شد هم دوش توکم نشد، در این میان اما کسی مدهوش توهر کسی طعم تن زن را به همراهت چشیدشک ندارم ، تا جهنّم مانده دوشادوش تولاک پشتی که برایش عشق مفهومی نداشترد شدش از ادعاهای دل خرگوش تومثل زیگورات، هم زیبا و هم پیچیده ایکلّ ایران را کشانده، عاشقی تا شوش تودر لباس آبی ات،،،،،،امروز زیباتر شدیکرده استقلالی ام،، گیرایی تن پوش توامشب هر کس دلبری با شعر کرد، اما نبُردآن دلی را که، ربود از من، لب خا...
رفته ای تا قلب من درگیر ویرانی شودقصه ی حال خرابم بی تو طولانی شوددست هایت را به دستانم نمی بخشی شبیقصد کردی چشم من یک عمر بارانی شوددر نبود تو اسیر ظلمت تنهایی امخانه ی خاموش قلبم کاش نورانی شودسوز و سرمای غمت را از غزل هایم بگیرتا به کی احساس اشعارم زمستانی شودقلب ویرانم پس از تو لحظه ای آرام نیسترفته ای تا سینه ام دریای طوفانی شودمهدی ملکی_الف...
امروز یک نفر برایم اشتباهی مَسیجی فرستادکجایی؟با چشمانی از حدقه زده بیرون، دلم هُری فرو ریخت ...مدت ها بود منتظر شنیدن همین یک کلمه بودم چه فرقی می کند کجای دنیا تنها نشسته باشی مهم این است که یک نفر هست که کجا بودنتو برایش مهم است ...شاید آن یک نفر رویش نشود بگوید تمام آن دوستت دارم ها را، دلم برایت تنگ شده و به جانم نق می زند، وهمه این حرفا را خلاصه کند در «کجایی»داشتم به همین چیزها فکر می کردم که دوباره برایم فرستاد ببخشید اش...
باران که بارید فهمیدم,میتوان چه آسان اشک ریخت,و کسی را ندیدو تنها مات و مبهوت بی تمرکز از هر قدم زدنبه صدای باران گوش دادو آهسته دسته ی چتر را ,از تنهایی بویید....
وقتی احساس من شبیه احساس کسی نیست ، مطلقاً هیچ کس نمی تواند بفهمد درونم چه می گذرد و این یعنی تنهایی...
گمان کن فرزندی نداری، مادری یا پدری نداری. گمان کن خواهری یا برادری نداری، همسری نداری و حتی رفیق غمخواری هم نداریتو فقط خودت را داری و خدایت حال چه میکنی؟این موقع هست که به خودت تکیه میکنی و راه موفقیت را میابیگمان کن هیچ کس را نداری...
لبخندت...تفسیر شعرای مولاناست...با تو دلم گرمه...بی تو جهان تنهاست......
آن پریزادم که عکس ماه را از بر کشیدنقش دلتنگی خود را ، بر تنِ دفتر کشیدآنقدر در پیله ی تنهایی ام غرقم ببینمثل سربازی که در دور و برش.سنگر کشیدتا کشیدم دور خود دیواری از تنهایی امخاطراتت سمت دلتنگیِ من خنجر کشیدراهُ خود را باز پیدا می کنم با بودنتبا نگاهت عشق از من چهره ای دیگر کشیدبا تو جبران می شود ایام تلخ زندگیزندگی با بودن تو مهر را از سر کشیدفاطمه محمدحسن"بدری"...
کاش،،، مترسکی بودمپای جالیز خیالتتا غروب گاهان نوک بزنندکلاغ های سمج،،، تنهایی ام را! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
��سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش✔��سلامتی اون شب✔��سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن✔��اما پسر خندید تا جشن خراب نشه✔��سلامتی اون خنده ی زوری✔��سلامتی عروسی که ماه شده بود✔��سلامتی عاقدی که اومد✔��سلامتی شناسنامه ها✔��سلامتی بغض پسر✔��سلامتی بار اول✔��سلامتی بغض پسر✔��سلامتی بار دوم✔��سلامتی بغض پسر✔��سلامتی بارآخر✔��سلامتی پلاک زنجیری✔��که پسر واسه زیر لفظی روز عق...
هیچ کس نفهمیدِꔷ͜ꔷ▾‹🖤⃟🌻›\ که خداوندهمِꔷ͜ꔷ▾‹🥀⃟🕸›\ تنهاییش رافریادزدِꔷ͜ꔷ▾‹🔞⃟🌙›\ قُل هُوَاللّهُ اَحَدِꔷ͜ꔷ▾‹💔⃟🌿›\...
مانند مرده ای میان زنده ها یا زنده ای میان مرده ها تفاوتی نمی کند وقتی کسی تو را نمی فهمد ......
همه مزه های دنیا را چشیده امحتی تنهاییعاشقیبی وفایی...فقط مزه ی "ماندن یار" ماندکه مزه مزه کردنشبه دلم ماند...آخ...آخ که به یاد یارمدلم برای بودنشآب افتاد......
دو چشم به انتظار توستراه رفته را بازگردجاده های غریب را رد کندر خیابان های تنهایی سراغم را بگیرمن در آنجا معروفم به کوچه های سکوت......
دوستت دارمدوستت دارموپنهان کردن احساسپشت واژه های شعرآسان نیستآنچه که پنهان می ماند تنهایی ستکه آن همدر نیمه شبی آشکار می شوددوستت دارمو رویای بوسه ای را می بینمکه تو در آنپیش قدم هستی ......
در به دری در شب تنهایی اممی کِشد این عشق به رسوایی امای که دلم با غمت آمیختهمن غزلی تشنهٔ شیدایی امکهنه کتابیست غمت در دلمخواندن این قصه تو آغاز کنبی تو تمامم شده لبریز غمبغض گلوگیر مرا باز کن قلب مرا تاب چنین درد نیستاین همه دوری نکن ای ماه من شهر دلم بی تو غم آلوده شدای که در این شهر توئی شاه منباز کن این پنجرهٔ بسته راروح مرا تازه کن از بوی خودسخت گرفتار پریشانی امیا که بیا یا ببرم سوی خودتاب ندارم به خد...
غریبی عاشقمغرق در امواج نگاهتکه دریا دریادورم از ساحل آرامِ آغوشت...مرا ببین!چه غریبانه در گردابِ تنهایی نفس نفس زنان دست و پا میزنم!آه... ای کشتیِ نجاتم ! مرا دریاب...دستانم را بگیر و به آغوشت کشان...نجاتم بدهاز شرارت این طوفان بلاخیز و به ساحل امنم رسان...تا آرام بگیرم در جزیرهٔ زیبای تنت...ساکن شوم در قصر بلورینِ قلبت...و شرابِ نوشین عشق را تنها با توو تنها به نام تومست و بی پروا، در جامِ ابدیت سرکشم...آرامم کن...
تنهایی ام خیلی بزرگ بودتا این که پیش پای تومرگ آمدبرای همیشه با من زندگی کند...!جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
هر گوشه که می نشست تنهایی بودبغضی که نمی شکست تنهایی بودبرخاست که هرچه داشت با خود ببرددر گنجه فقط دو دست تنهایی بودچون سایه که روی بدنم افتادهیا لکه که بر پیرهنم افتادهدر تک تک عکس هام تنهایی هستدستی که به دور گردنم افتادهدل خسته ام و خراب ، تنهایی جان!لبریزم از اضطراب ، تنهایی جان!من زخم نبسته ی زیادی دارمتو شام بخور ، بخواب ، تنهایی جان!...
می خندم، امّا مثل سیر و سرکه می جوشممی خندی و مثل همیشه سرد و خاموشم تا بند ساکَت می نشیند بر سر دوشتیک آسمان غم می نشیند بر سر دوشم با هر قدم من در دل خود اشک می ریزمپیراهن تنهایی ام را باز می پوشم باشد برو! هرگز فراموشت نخواهم کردهرچند می دانم که از حالا فراموشم یادت بماند، بی تو من تنها نمی مانمهر شب تو را در خواب می گیرم در آغوشم بعد از تو چایی پشت چایی سرد خواهد شدبعد از تو دیگر قهوه ام را تلخ می نوشم تو ...
چقدر آرام می شوددر نگاهتدلم ، که بی تو ترین اقیانوس تنهایی ستکنارم که هستیآسمان در من پر می گیرد...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
تو هم آیا شبیه من خوشی از این خود آزاری؟!که شب در حسرت آغوش او تا صبح بیداری؟!.لبت در حسرت یک بوسه ی تب دار یخ کرده؟!دلت می گیرد از تکرار یک افسوس تکراری؟!.هوس کرده دلت آیا شبیه ابر پر باریز تنهایی سرت را روی سنگ کوه بگذاری؟!.نمی دانی چه دردی دارد از دست خودت خوردنبیاور قرص خوابت را، بخواب از روی ناچاری.حسین شفیع زاده...
مایک عذرخواهی به خودمان بدهکاریمبرای تمام وقت هاییکه می دانستیم قدرمان را نمیدانند،اما باز محبت کردیممی دانستیم حرفمان را نمی فهمنداما باز گفتیممی دانستیم حقیقت را نمی گویند اما باز وانمود کردیم که باور می کنیمتا خجالت نکشندما به خودمان یک عذرخواهی بدهکاریمبرای تمام وقت هایی که سکوت کردیم مبادا آدمِ رو به رو، دلش چون ما بشکند......
سر قرارم و آهنگ می زند بارانبه راهِ آمدنت چنگ می زند بارانبه سقفِ آهنیِ ایستگاهِ تنهاییشبیه هق هقِ آونگ، می زند بارانبه من که خیسم از این گریه های ابر شدهتگرگ می شود و سنگ می زند بارانو شالِ آبیِ من لک به لک کبود شدهکه بر حجابِ عبث، انگ می زند بارانتو می رسی و دلم قطره قطره می ریزداز این معاشقه، دل تنگ می زند بارانپیاده رو، شده کنسرتِ ابر و باد و بهارکه روی چتر تو آهنگ می زند بارانبه احترام من و تو، سکوت می کند...
درست به همان اندازه که از تنها ماندن بیزار بود تنهایی را دوست داشت.- رومن گاری...
زمستان آمد و یکبار دیگر موسم دی شد !نبودی و بدون تو خزان بی عشق ما طی شد !نمی دانم چه شد که آمدی ، اصلا چرا رفتی؟!نفهمیدم که قلبم در کجا و عاشقت کی شد؟!چه شبهایی که با یاد تو تنهایی به سر کردمپس از تو همدم تنهایی ام پیمانه ی می شد !ملامت می کنم خود را از این تقدیر بد فرجامتمام سهم من از زندگی رنج پیاپی شد !ندارم فرصتی دیگر که برگردم به آغوشتغمت سوزانده قلبم را ، چو آتش بر سرِنی شد !درون خلوتم هر بار از عکس تو م...
تنهایی رو دوست دارماما تنها باتو...
صبرت که تموم شد نرومعرفت تازه از اینجا شروع میشه👽✋🏿ددپول...
لیلا[به روزهای تنهایی ی لیلا!]تو ،،،آب و هوا و ابرِ باران در من وَ روشنی ی خانه و کاشانه! ای خوب به من کمی بیندیش که سخت دوستت می دارم! تو،،،قوس و قُزح در آسمانهای منییک لحظه نفس بکش مرا!بر چهره ی من طراوتی سبز بزن از آبی و سرخ نیز قابی از عکسم رابه اتاقِ ذهنت بسپارو مرا آوازی در دِه ازتکرارِ بلوغی با هفده سالگی ات...و برایم در تنهائی هایت شعری بنویس! به صدایت تکرارم کن...
حال من خوب است ...مثل همیشه ... :)همه چی عادیست فقط مدتی است تنهایی را به آغوش کشیده ام و نمک به زخم هایم می پاشم که مبادا دردش را از یاد ببرم ...فریاد هایم سکوت شدند ...و قهقهه هایم نیشخند ...دیدمشکستمشناختمو خودم را به دار تنهایی آویختم ...دور شدماز دنیااز ادماهیچ کس مرا ندید ...سکوتم را معنی نکرد ..و بغض چشمانم را نخواند ...حال من خوب است ...تنهای تنها :)...
در جادهٔ پاییزی جوانی گام بر می دارم ...برق غرور در چشمانم می درخشد و با نوای رویاهای شیرین می رقصمگوش هایم از شنیدن درست و غلط های مکرر اطرافیان به درد امده است و تظاهر می کنم به فهمیدن !در رویاهایم سینه سپر می کنم و در میدان جوانی مبارزه می کنم با تمام راستی هایی که معلوم نیست چه کسی درست بودنشان را تعیین کرده است ...پرواز را برایم دیکته کرده اند و من عشق سقوط را در دل می پرورانم ...اما یادگرفتم ، سازگاری با روز های سختی که سهم من است...
گاهی خودت را گم می کنی ...جایی میان هیاهوی ذهنت ...در انتهای وجودت سکوت نامت را فریاد می کند ...جادهٔ خیال را طی می کنی به مرز افکارت ...در دل تاریکی آرزو را به آتش می کشی و تیغ بغض ردی می شود بر گلویت ...خمپارهٔ افکارت منفجر می شود و ترکش هایش از چشمانت سر ریز ...ماشهٔ خاطرات را بر شقیقه ات بگذار ...و شلیک کن تنهایی این روز ها را ...ثانیه ها تو رو به جلو می برند ...گاهی انقدر دور می شوی که چشم باز می کنی و میبینی لبهٔ پرتگاهی ا...
ylda nvis چه قهقهه های دروغی سر دادم ...که مبادا نشانی از تاریکی درونم پیدا کنند ...چه روز هایی که آیینه تنها همدرد غم هایم بود ...از ترس ضربه هایشان به تنهایی بر سکوی زندگی رقصیدم ...آن زمان که باید تنگ بغض را می شکستم و تلخی را با شوری اشک غسل می دادم سکوت کردم ...و غم در اعماق من ریشه کرد و آرام آرام وجودم را فرا گرفت ...دایرهٔ تنهایی تنگ تر و تنگ تر شدو درد چو گیاهی مرموز رویید ...ابستن درد هایم شدم ...و همچون ستاره ای به هن...
تنهایی یعنی وابسته به کسی نبودن...یعنی خودت به خودت تکیه کنی...یعنی خودت زخم هات ترمیم کنی......
تنهایی، چیزهای زیادی به انسان می آموزداما تو نرو، بگذار من نادان بمانم...
یلداقشنگ ترین لحظه تنهایی یک آدم تنهاستحتی اگردل ِ تمام انار ها خونو تمام زندگی...قدر همون یک ثانیه ی اضافی باشدتو باید باشی ، بودن ِ توباور تمام واژه هاست ار لمس شیرینِ حقیقت ومعنای تفاوتِ بین تنهایی و زندگیولاغیر!یداله رحیمی امید...
پاییز با مهر آبان به آذر لنگان لنگان گذشتتا خود را به آغوش دل یلدا بسپاردو ماه زندانی در آسمان شب یلدای زیباواسطه ای شود میان فصل سردیو فصل تنهاییو من آن مجنون بی خواب تمام شبمی خواهم فال حافظ بگیرمتا بدانم هست آیامیان من و تو نشانی از عشقشب طولانی است و مهرم به تو بسیارجلال چراغی (اشک)...
میان اُبهت جنگل و صدای طبیعت سایه ای از یک مرد توجه ام را جلب کرد. نزدیک تر که شدم دیدم یک پیرمرد است، که روی زمین به جستجوی چیزی ست و هرازگاهی اطرافش را بانگاهی مُبهم و سردرگم نظاره می کند. احساس کردم که در جنگل گم شده و یا کسی اورا اینجا به قصد رها کرده است. به شدت کنجکاو بودم که بدانم به دنبال چیست؟! خواستم نزدیکش شوم تاباهم به پیدا کردن آن چیز بپردازیم. اما مکثی کردم و سر جایم ایستادم. پیرمرد اصلا مرا نمی دید و حواسش جای دیگری بود. زمزمه هایش...
بریدی بریدم تو از من من از خود...
واسه قلبی که تنهاس نه یه شب هرشب یلداس...
در خلوتگاه تنهایی:روی خط ممتد آرزوهایم نقشی نمی بینم!فقط، در کوچه های بی قراری انتظار می کشم.ایستگاه پایانی را با ریلی از واژه هایی که،قطار بغض هایم را با خود حمل می کند....
آری امشب شب یلدااست شب فال شب عشق شب هندوانه وشب آزادی وشب رهائی چیزی به یادم نمی آیدجزاینکه امشب شب تنهائی من است یلدایت مبارک...
نه آرامشت را به چشمی وابسته کن،نه دستت را به گرمای دستی دلخوشچشمها بسته میشوند و دستها مشت میشوند...و تو می مانی و یک دنیا تنهایی...میلیونها درخت در جهان به طور اتفاقی توسط موش ها و سنجاب هایی کاشته شدند! که دانه هایی را مدفون کردند و سپس جای مخفی آن را فراموش کردند...خوبی کن و فراموش کن..." روزی رشد خواهد کرد"...
گل کرده غمت در شب یلدایی" منای دوست بمان با دل شیدایی منتصویر تورا گرفته در کنج اتاقمانند همیشه قاب تنهایی من...
نیمه شب لحظه ی یادآوری لب هایتبوسه بر باد هوا می زنم از تنهایی...
آفرینشپاسخ کدام دلتنگی خدا بودکدام تنهاییکه در جهان ماجا ماند...