متن ماه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ماه
ای دوست به آوای بهاری دلمان را بنواز
بر چنگ و به زخمه ی دل ریش بساز
باغ دلم از ساز تو لبریز گل است
خوش آمدی و ماه گل روی تو سبز
فیروزه سمیعی
این ماه را از آسمان برداشت باید
عکس تورا در جای آن بگذاشت باید
تا آسمان هم عاشق روی تو باشد
هرگوشه تخم عاشقی را کاشت باید
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
باز امشب دل به یادت بی قراری می کند
جای دل غم در درونم دل سواری می کند
دل خیال روی تو لحظه به لحظه می کند
گر چه عقل از این خطا احساس خواری می کند
کودک دل میتپد با خواهشی از هر طپش
تا ساعت دیدار تو لحظه...
ایوان خانه ماه شب چهارده سایه ی درخت
بی قرار است ماه
بیچاره غرق شده است
در دل برکه
شاید هم ماه
جای تیری چوبیست
بر پیشانی آسمان
که مردی عاشق و شیفته خورشید
وقتی دلتنگ معشوقه اش بود بر آسمانِ سیاهِ شب
شلیک کرد...
مأوا مقدم
شب
بی ماه
اتوبوسیست باچراغ شکسته
که راه را گم کرده است.
ماه، مگر خودش تنهایی را انتخاب کرد؟
نه!
اما اعتزال را به جان می خَرد
می داند که این تنهایی همیشگی نیست
با چشمانی انتظار، منتظر چشمک یک ستاره
در دل ظلمات است.
کجای دلت را نورانی تر از تاریکی شب پیدا می کنی؟
پس از خلوتت گِله مند مباش...
ماه را؛
من بر می دارم،
و تو،
سبدی ستاره بچین
در وعدگاه
به کارمان می آید!
لیلا طیبی (رها)
تو بگو ماه کجاست؟ تو مرا خانه ببر….. دل من نابیناست.
تو بگو آه چه طعمی دارد؟ تو بگو ابر چرا می بارد؟
باد در گوش درخت،چه آوازی می خواند؟
سرو شیراز چرا آزاد است؟
بر لب خار چرا فریاد است؟
این چه شهری است؟همان جابلقاست
ما کجا گمشده ایم؟...
فقط تاریکی می داند ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند دست های آب
چقدر مهربان است
معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه می داند
و فقط من می دانم تو چقدر زیبایی
لبخند ت آسمان را آبی کرد
شب های قشنگ مهر را مهتابی کرد
تا آخر عمر غرق بی تابی شد
آنکس که تورا بغل کرد
تولدت مبارک مهرماهی
ای جانم بفدایت
همیشه، همه از ماه احساسی نوشته اند..
این بار من تعبیرِ ذهن خودم را مینویسم؛
ماه، همان ستاره ایست که تلاش کرده
بزرگ شده و رشد کرده است
بزرگی جثه اش بخاطر حجم زیادِ دانایی اوست!
معلوم است که خودش را جدا کرده با همه
حتما که دلیلی داشته...
هر...
خیالاتی پریشان و سردرگم در درونم می چرخند
دیگر نباید از طلوع آفتاب شرم داشته باشم
به این داستان پر ماجرا پایان می دهم
دست و پای گردباد پراکنده را خواهم بست
تعدادی از ستارگان را خرد می کنم
و ماه را به پایین پرت!
می خواهم بدانم که مردمان،...
با تو می رقصم یک روز
در شکوه آزادی!
پا به پای این شعر و
حس خوب آبادی!
روشن از دشت و چشمه
سبز از عطر امید
با تو می رقصم یک روز
از خیابان تا خورشید!
می رسد با هر غصه
روزهایی سبز از عشق
من تو را خواهم...