متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
گفته بودم نروی دور شوی ز چشم من
لحظه ای بزند بر سر تو یاری دگر
گفته بودم بروی میمیرم
بعد تو تاریک شود زندگی ام
لحظه ای دوری ز تو می کشد قلبم را
من نمی دانستم ولی
زندگی بعد توام جریان داشت
زندگی ام بعد تو زیبا شد...
تو،،،
کنج اتاقت
تنهایی را به آغوش کشیده ای
و من گوشه ای از دنیا؛
خاطراتت را...
...
تواردی دردناک ست
عشق!
لیلا طیبی (رها)
من در این هیاهوی شهر
تنها تو را در قلب خود جای داده ام
این را باید ساعت ها فکر کرد
امیررضا بارونیان
میشه نگام کنی ؟!
چقدر خوب نگاه می کنی ؛
میگم میشه هر لحظه که خواستم نگام کنی
آخه اینجوری که نگا می کنی
قشنگ میشه خوشبختی رو حس کرد ...
با پای زخمیم همراهیم کردی
وقتی دویدم قول میدم کولت کنم
:-)
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارد
در کوچه هایش با هوایت غرق دردم
این روزها حالی نپرس از من که بدجور
این شهر را یک شعر سرخ از غصه کردم
بعد از تو حسرت شد برایم مهربانی
اینجا تمام مردمش قهرند با هم
از ازدحام پوچشان پیداست...
بی تو نفس می کشم و عمر تباه می کنم
در انتهای شعر خود ورق سیاه می کنم
میان لحظه های من فقط خیال روی توست
که روز و شب به قاب عکس تو نگاه می کنم
قسم به آیه آیه ی کلام قرآن مجید
به روی سجاده ی خود...
همه می رَوَند ...
چه بخواهی ، چه نخواهی!
چه بگویی ، چه نگویی!
همه می روند و تو هیچ ندانی جز تنهایی...
*بهنوش ولی زاده*
تنهایی...
سینه ام لبریز عشقست و تو را فریاد میخواهد...
درونم خفته یک عالم...
سکوت سرد تنهایی
اگه دیابت داشته باشم
و تو هم قند باشی
حاظرم روزی سه وعده قند بخورم
و بخاطر مصرف زیاد تو بمیرم
اما کسی جات نباشه
می دونستی وقتی لبخند میزنی
زبونت می چسپه به دهنت
نمی دونستی؟! امتحان کن
چقدر قشنگ میخندی
همیشه لبخند بزن
حتی با همین بهونه های کوچیک
با نگاهت شکنجه می شوم
از زمانی که
به دیگری چشم دوختی
شلاق نگاهت
نه تنها تنم
بلکه تمام زندگی ام را
کبود کرده است
مجید رفیع زاد
در اوج تهیدستی،
پُرم
از تنهایی !
(رها)
همانند شب های خستھ و خاموش
هزار و یک عابر را
در دݪ خود جاے دادم؛
عابرهایے
از جنس خاطرات شب پوش
کھ بر خیال پاے مےکوبند.
چشم دادم
بھ تاریکے طناز انتهاے کوچھ
و براے
در آغوش ڪشیدטּ آטּ قصد کردم
اما همین ڪھ خواستم
قدمے بردارم
دیدم قیر...
ماه را چه کسی از زمین رنجاند
که این گونه به آغوش تیره و تار آسمان پناه برد؛
آنچنان که تنهایی را
به معشوقه ی میلیاردها آدم بودن،
ترجیح داده است؟!
- کتایون آتاکیشی زاده