متن تک بیت عاشقانه

هر چه گشتم لایقت پیدا نکردم نازنین
بی ریا و ساده میگویم فقط می خواهمت

اعظم کلیابی بانوی کاشانی

من از تمام جهان ذره ای نمیخواهم
همین بس است برایم که "دوستت دارم"

صبح آمده با من به تماشا بنشیند
آن لحظهٔ زیبا که تو پلکی بگشایی

ایمان جلیلی...

دوبارهِ صبح، دوبارهِ تو، دوبارهِ من

صبحِ من و جان و جهانِ من تویی..

ارس آرامی

تویی تویی به خدا ، جان و عمر و هستی من
بیا که جان به لب اینجا در انتظار توام

(همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت)
آنچه در خواب نشد، چشمِ من و فکرِ تو بود

ارس آرامی

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

شبیه چای میمانی درون یک شب برفی
پر از گرما پر از عطری تو از احساس لبریزی

به قلبم آمدی در یک غروب سرد پاییزی
دلم را برده ای با یک نگاه از بس دل انگیزی

باغ گل و بهشت برین  هم  جهنم  است

آن ساعتی که بی تو شود طی..عزیز من

سجاد یعقوب پور

در این دنیا کسی را بیشتر از  تو  نمیخواهم

نمیدانم که پیش از تو چگونه زنده بودم من

سجاد یعقوب پور

سر و پا شوق و احساسم،همه پای تو میریزم

عزیز  بهتر  از   جانم ..چرا   با   ما  نمیسازی

سجاد یعقوب پور

حضورت در کنارم حس یک آرامش محض است

بمان  و پُر کن از این حس  تمام  تار و پودم  را

سجاد یعقوب پور

ناز  کن  ناز  که  طنّازی  و  با  ناز   دلم   را   بردی

کیف کن کیف که این عاشق دیوانه به چنگ آوردی

سجاد یعقوب پور

لکنت می اندازد نگاهت در زبانم
دردت به جا... دردت به جا... دردت به جانم...

کاش میشد بار دیگر در دلت ساکن شوم
راستی در آن حوالی خانه پیدا میشود

آرزو دارم که جزء آرزوهای تو باشم

در خیالم دوست دارم توی رویای تو باشم

چه کسی گفته که مستی فقط از جامِ شراب است؟
من از میخانه چشمان تو هر لحظه خرابم

دردیست به جانم ولی نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی️:)💔

گونه هایت مثل «بِه» خوش رنگ و بو و مزه است

گریه وقتی میکنی این گونه «به...تر» میشود!

ارس آرامی

شب است و شمع و چراغی و چشم مشکینت
شوم دوباره اسیر نگاه شیرینت

دیوانه کند عشق مرا چون مجنون
دیوانه شدن ز عشق عاقل شدن است

رنگ رخساره شنیدی که خبر داد زمن
عاقبت در خم گیسوی تو بی رنگ شدم

دل ربودی از من و در دل نشستی ای عزیز



بر کسی دیگر نخواهم داد دل را بعد تو

بادصبا