متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
هرچند خون آلوده ام از تیغ زبانت
بیزارم ازین قسمت پیچیدهو تقدیر
دلگیرم ازین دل، که بود دل نگرانت
دانی که خودت طعمهی چشمان رقیبی
دانم که خودم خسته ام از رسم خیانت
آخر به فلاکت بکشانند سراپا
من را گذری عمر و تورا حسن جوانت
سوگند به رخشانی ات...
هر چه میخواهی بکن، اما تو نشکن دل ما.
عشق و سوزش، عقل میسوزاند و کارش را تمام
بار را دل بُرد و بر تاریخ ما افسانه ریخت
تو را نگفتم،
تو را نخواندم،
تو را حتی آرزو نکردم…
تو،
همیشه
قبل از هر فکر،
هر خواستن،
در من اتفاق افتاده بودی.
نه چون عشق،
که مثل نفس—
بینام،
بینیاز از دلیل.
و هر بار که نگاهت میکنم،
دنیا
کمی از بی رحمی اش را
فراموش میکند!
نه!
قول شرف میدهم
دستِ ابرِ اندوه
به چشمانت نمیرسد
در قلبم پناه بگیر!
حتی یک تپش
عقبنشینی نخواهم کرد...
گناه این دل دیوانه این بود.
که پنهانی تو را در سینه اش داشت.
سال ها
لب بسته بودم ،
از سخن ،
از شعر،
شور
بی هوا ، وارد شدی
چشمم ویالون می زند.
سنجاق می کنم
بوی پیراهنت را
بر لبان خشکیده دلتنگی ،
وقتی اشک
می شوید
خاطرات غم گرفته ی رفتن را...
بعد تو
فرو ریختم در خویش ،
آه
قد کشید
در حُرم دلتنگی غروب...
بی تو با این دل ویرانه تنها چه کنم.؟
فـــــــکر تـــــــــو...
مجال شنیدن صدای دل را از من گرفت.
کاش میشد به نبودن های پر تکرار تو عادت کرد.
چشمان تو برده دل و دین و همه دنیایم را.
بهار،
آفتابگردانیست
که رو به رؤیاهایم شکفته…
شعر من طعم غزل های لبت را می دهد
زین سبب شهد و شکر می ریزد از افکار من
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....
در هجومِ بیقراریها، همیشه چشمهایی بیدارند... همانها که سایهی قدمهایشان، آرامشِ شبهای ماست.
میان جشنها و خندهها، کسانی هستند که سکوت و امنیت، میراثِ حضورِ بیادعایشان است.
به شما که پاسدارِ آرامشِ این سرزمیناید—دستمریزاد! نوروزتان به لطافتِ صلح، دلتان به وسعتِ آرامش...
با واژهی احساس، بِدم شور به شعر
یک شعرِ روان، با قلمِ فن بِنِویس!
دیوانِ دلم را، ورقی زن، زِ صفا
از حسّ درونِ دلِ این زن بِنِویس!
هرگز، ننویس از: غم و از: دردِ فراق
از بسترِ وصلِ دلِ دو... تن بِنِویس!
بهار شکوفا شد
در احساسِ سبزی
که تنها تو
بهارانهاش هستی