یک وقت هایی هم هست که در خودت حبس میکنی کلماتت را.. مچاله میشوی در لابلایِ وجودت و بی کلامی است که چمبره میزند روی حرف هایت! گاهی "سکوت" بهتر است وقتی میدانی هیچ گوشی برای حرف هایت نیست...
و خدا خودش شاهد است ..... . که چگونه آسمان برای شکستِ پرنده ای در پرواز می گرید که چگونه سکوتی پر وهم گلوی عاشقی را خاموش می کند که چگونه نفس دغدغه ی هوای خانه را دارد که چگونه یک صبحِ زود, فریاد می زنی آی عشق لعنتی در...
سکوت چیزی است که می توانی بشنوی.
تصویر تو در سکوت قاب می خندد دریاست به پوچی حباب می خندد من نیستم این که شادمان می بینی دیریست به چهره ام نقاب می خندد
جزوه را که باز کردم یاد چشم هایش افتادم زمان میگذشت و من هنوز در سطر اول با چشم هایش عالمی داشتم ! ساعت ها می گذشت و در سکوت تمام ، تمام نا گفته هایم را میخواند چشم های نقش بسته ی جزوه ام .
آرام بگیر! گاهی باید یک دایره بکشی و بنشینی درونش بگذار به حال خودش زندگی را و هیاهوی آدم ها را... بنشین کنار سکوتت و یک فنجان چای به خودت تعارف کن...
براى بعضى از ما امروز و براى بعضى هم شاید سال هاى سال بعد حسرت بى فایده اى وجود دارد یا خواهد داشت که ما را لبریز مى کند از حرف هاى نگفته ، بازى هاى نکرده لبخندهاى نزده ، در آغوش گرفتن هاى نشده و بوسه هایى که دیگر...
به دنبال سایه ی درختی در کویر بودم سکوت حضورت داد دلم را دو چندان کرد در سایه درخت تنها .
به خانه خواهم آمد اگر جاده های طولانی صد پاره شوند اگر این تاریکی مرموز امان دهد اگر سکوت، از سرِ زبان های بی مهرِ ما بیفتد اگر باران ببارد و این کدورتِ هزار ساله را از دلهایمان بشوید آه ... اگر باران ببارد اگر باز دوستم داشته باشی اگر...
برای مردم جایی که من در آن زندگی می کنم، قانون یک متر فاصله ، قانون جدیدی نیست. اینها اساسا فرهنگ ماچ و بغل و بوسه را ندارند. حتی همان دست دادنشان هم آداب خاص خودش را دارد. اینها آدم لحظه اول پریدن و دست دادن و خودمانی شدن نیستند....
تنگامه نیشته تاتایی ! توکه توکه تام تولی راوه کونه، را واکونه، را کونه... راشی، اککو ایشماره: جه نوا ایسان! تا نه، وا ایسان! شب تیجه تین تاری جا تی جا جیجا! رضا دادرس [در] تنگنا نشسته است تصویر!/قطره قطره سکوت/لبریز می شود، راه می گشاید، پیش می رود.../مسیر، دلهره...
سکوتم ، امشب ، قلب شکسته ام را فریاد می زند دنیا ، بدون من ، مسیرش هموارتر است ...
بگذار گاهی جمله های عاشق کوتاه، از راز پنهان در سکوتت پرده بردارند
در میانِ بهارِ مزرعه ای کاش بودم سکوتِ یک گُلِ سرخ نورِ نیمروزی به پیکرم می خورد یا که بودم چو چشمه ای خزه پوش با عطش های کوزه های گِلی کاشکی سایه ای از او بودم تا که جایم میانِ دل ها بود چون سپیدار، دستِ نقره ای ام...
چرا مدام درین خطه داغ می بارد؟ ازاین سکوت فقط اتفاق می بارد درخت دردم و سرما به جانم افتاده اگر مرا بتکانی کلاغ می بارد... .
«تنهاترین نهنگ دنیا» به خاطر تفاوتش در تولید صدا و انتخاب مسیر مهاجرتش در اقیانوس، تنها بود. تنها آواز می خواند و تنها سفر می کرد و هیچ کس قادر نبود که سکوت سرشار از آواز او را بفهمد و برای تنهایی اش کاری کند. تنهایی، به خاطر تفاوت هاست،...
زن ها گاهی عاشقانه هایشان را دم می کنند و می شود همان چای خوشرنگ با عطر هل و دارچین که کنار حبه قندی از عشق ، چقدر می چسبد گاهی دلدادگی هایشان را هر شب همراه با عطر مریم در خانه می پاشند و هر صبح با تک بوسه...
دور شدی و من تنها در سکوت... مثل کوچیدن پرستوها از شهر و تنهایی یک درخت بعد از باد پاییزی مثل سکوت مرگبار ایستگاه بعد از سوت قطار . . ساده ولی سخت تو را از دست دادم .... .
سکوتت مشت می کوبد به دهانم گویی که پسته ای وُ لب بسته ای...
سکوت میکنم اما دلم بی وقفه فریاد میزند چقدر جای تو اینجا خالیست ...
صحبت نکن مگر اینکه بتوانی سکوت را بهبود دهی.
هر کوه دعای بلندی ست و آسمان تا عمیق ترین دره ها فرورفته است ما به هم می رسیم و یکدیگر را به جا نمی آوریم اتفاقات دیگری می بایست شاید تا در آیینه ی هم هویدا شویم گاه دشوارترین سکوت ها را بر زبان می رانیم تا روشن ترین...
همیشه نباید حرف زد گاهی باید سکوت کرد حرف دل که گفتنی نیست! باید آدمش باشد کسی که با یک نگاه کردن به چشمت تا ته بغضت را بفهمد.
گاهی باید دور شد و فقط نگاه کرد. دور شد از هیاهوی آدمها،زندگی، دنیا. گاهی دور میشم تا به سکوت و آرامش خودم برگردم، به اون کسی که میون روزمرگی ها و تناقض ها جاش میذارم و فراموشش می کنم. . اون منِ ساکت و آروم رو بیشتر دوست دارم....