شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
«شَهْرٌ رَمَضانَ الّذی اُنزِلَ فیهِ الْقُرآنُ»
(ماه خدا)
مژده یاران که ز رَه، ماه خدا آمده است
ماهِ دلدادگی و مهر و وفا آمده است
ماهِ صیقل زدن روح و دل زنگاری
ماهِ تسبیح و مناجات و مه بیداری
ماهِ تنزیل کتاب احدیت، قرآن
ماهِ جاری شدن رحمت و ماهِ...
دلتنگ مادری هستم ک رویا می بافد
تنها نشسته است و دار قالی می بافد
دلتنگ مادری هستم ک دلش تنگ است
تنها نشسته است وپر از حرف است
دلتنگ مادری هستم ک ناز دارد
تنها نشسته است و دل پر راز دارد
دلتنگ مادری هستم ک نا ندارد
تنها...
از چه رو موجِ بلا در غمِ ویرانه ماست؟
او ندانست که دریاچه پریخانه ماست
لب دریای جنون، آخرِ شهنامه ماست
قایقی هست که اندازه پروانه ماست
تا که امواج بلا برد به دریا ما را
دائما موج سواری حظ روزانه ماست
در تلاش است رُخَش را بزند بر رخ...
آه ای دل آشفته،در این جنگل تیره آرام بگیر.
شاید فردا خورشید تابان بیاید
با نوری گرم بر سر زمین.
غمها را بشوید،چون جریان آب.
و نغمه های غمگین در دل شب خاموش شود.
در دل طوفان هم نبض زندگی جاری است.
با هم بخوانیم سرود زندگی را،
در زیر...
ألسّلامُ عَلَیکَ یا بقیةاللهِ فی أرضه)
گفتم نگاهی میشود، شاها به این سائل کنی؟
گفتا که باید سالها ، در راهِ ما منزل کنی
گفتم که منزل کردهام، عمری به راهت ای صنم!
گفتا که باید بیش ازین، ما را به خود مایل کنی
گفتم که ماهِ من تویی، در...
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
جانم تویی ای گل ولی از،دست دوری
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم بخواهی یا...
دلم بهانه می کند طلوع دیدن تو را
تا به کجا دلم کشد ، حسرت دیدار تو را
در این قبیله که دیدار روبرو جرم است
زبان دهکده لال است و گفتگو جرم است
بروی شانه طوفان رها نکن دیگر
حریر ملک ختن را که مو به مو جرم است
اگر چه حضرت حافظ وصال می طلبد
بگو به خواجه حذرکن که آرزو جرم است
نگو که سیب...
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من که..
سرمای تاریکی اتش نبض را به اسارت گرفت
که خانه ای رنگین کمان پس از زمستان سردخانه ای رنگ ها شد
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من
که مبادا سرمایی صدایم ذوق غنچه ای شادت را به انجما ببرد...
شاری شیرین :
شَهرِ من شهرِ عشقِه وُ حماسِه
قصّۂ جنگُ تو دلش جا داده
شهرِ مَردان وُ زنانِ صبوره
کُردِ کرمانشاه همیشه غیوره
شهر کرمانشاه مَهدِ دلیرانه
شهر شهیدان عزیزِ ایرانه
کرمانشاهُ با مردماش می شناسن
مردمی باصفا که اصیل و دیندارن
شهرِ خَلّاقِ خوراک کشوری
طعم غذاهات می...
(ضرب المثل)
مُعلّـــق، گر زنی در نــزد غــــازی
کنی با آبـــروی خویش، بــــازی
چو مشتت میشود در نزد او باز
نــدارد بر تو هــرگــز، سرفــرازی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
تو خروش آبشاری،
که از بلندای سنگها میگریزد،
عاشقانه بر زمین میریزد،
تا آبی شود زلال.
آرامش روحی،
صدای روحبخش رودی،
که در تنهایی کوهستان
با باد در میان میگذارد،
رازهایش را.
کلمات
در دهان
پروانه میشوند
هرگاه میخواهم صدایت کنم
گُلی جان!
میدانم چه میکشی!
بگذار سیگارت را
روشن کنم چاپلین؛
قبول کن
از آسمانِ هنر
آفتابی گرم نمی شود،
بازی عوض شده است
بیا
عصا را به موسی
کلاه را به چرچیل
و سبیل را به هیتلر بازگردان
باید
برای فروشِ خندهی خودمان
نقشهای بکشیم
بیا از کفِ محتوای امروز شروع...
تمام سهمم از دنیا، همان چشم سیاهت بود...
که قلبم را میان سینه می لرزاند...
بعثث خاتمالانبیا، حضرت محمد مصطفیٰ (ص) مبارک باد.
«مبعث الرسول»
در زمانی که بشر با چشم بینا کور بود
روزهای آفتابی، چون شبی دیجور بود
سرنوشت دختران محکوم خاک گور بود
هر کسی بر کشتن نوزاد خود مجبور بود
آفتابی سر زد از مشرق چو اسلام مبین
کرد روشن از...
آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
نفس، نفس، سروده ام،
تو را به لحظه های دل؛
نفس تو را کشیده ام،
ز موجِ هر هوای دل.
نفس گشتی برایم،
می کشم با تو، هوایم را؛
ببین نقّاشِ احساسم،
چه اندازه، نفس دارد!
تا آخرین نفس،
به کنارم بمان؛ نرو!
با تو،
دلم،
پُر از:
تپشی عاشقانه است.
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار؛
تر کم نشد چشمم برایت!
بنگر چه سان با جان نشسته،
سرتاسرِ حسّم به پایت!
اسمِ تو، سرفصلِ واژه، واژه ی شعر دل است؛
مطلعِ شعرِ گروه این نااامِ پُر مَد کرده ام!
با تو اعضای گروهم، می شود، کامل فقط؛
با رباتِ دل، ورودِ غیرِ تو، سد کرده ام!