متن غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل
شهد شیرین لبت باشد نباشد جای غم
چای تلخ غم کنارت می شود شیرین چرا؟
آنقدر شیرین زبانی در زبانم ذکر توست
تا دهانم وا شود می آورد اسم تو را
بهترین خلق جهانی نقص و عیبی در تو نیست
شکر می گویم شدی سهم دلم جانان ما
شاکرم من...
نام شعر: آغوش
بی صدا صدایم کن
تا از ابتدا
عاشق اسمم شوم
بی هوا در زندان آغوشت
مرا حبس کن
این حبس را
بی تعارف
دوست دارم
از ابتدا
بیا بسازیم زندانی در هم
چون این زندانبان را
بی تعارف
دوست دارم
اگر باشد گناه عاشقی
سنگین ترین جرم...
نام شعر: منطق
پشت من گفتی ندارم من که حتی منطقی
آبرو داری همیشه کرده ام نا لایقی
می زنی تهمت چرا بر قلب این عاشق عزیز؟
من که تسلیمت همیشه بوده ام ای مشرقی
هرکسی لافی زده پشتت زبانش بسته شد
من نگفتم از بدی های تو همچون عاشقی...
بیا ترانه ی لبریز از، غزل هایم
بریز طعم عسل را به کام دنیایم
تو ای بهانه ی شادی مگر نمی دانی؟!
چقدر بی تو غمینم چقدر تنهایم
بیا که بی تو شکسته پَرِ کبوترِ دل
ببند! بال مرا! حضرتِ مداوایم!
کنار خمره ی انگور چشم تو خوبم
نفس ترین...
غم زمانه که هیچش کران نمی بینم
دواش غیر امام زمان نمی بینم
عجب بود که در ایام ما ظهور کند
چرا که طالع خویش آن چنان نمی بینم
ز دامن غم او دست بر نمی دارم
چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم
بدین دو دیده حیران من...
(هجمه ی تقدیر)
بیهوده غم مخور که دلت پیر می شود
دل پیر اگر شود، ز جهان سیر می شود
گوشه نشین شود ز غم روزگار سخت
در خود فرو ، ز هجمه ی تقدیر می شود
مقراض حالتی شده از غصه، ناگزیر
با یار ، در تعارض و درگیر...
منی که جاده شدم تا به زیرِ پات بیفتم
عبور می کنی ازمن،بدونِ هیچ درنگی.
رضاحدادیان۱۴۰۳/۱۰/۱۰
شکسته قفل قفس را کبوترِ دلم، امّا
نمانده است برای من آسمانِ قشنگی
رضاحدادیان
۱۴۰۳/۱۰/۱۰
زده ست پل دلم از کودکی به مقصدپیری
جوانی ام شده پرپر،نمانده آبی و رنگی
رضاحدادیان
۱۴۰۳/۱۰/۱۰
شده ست خالی دریایِ پرتلاطمِ خورشید
به روی ساحلِ شب،مانده است نعشِ نهنگی
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
دوباره قصّه ی پاییزو باغِ مرثیه رنگی
نمی زند به دلِ من نگاهِ پنجره، چنگی
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
نام شعر: کبوتر
کبوترباز ماهری
ناجوانمردانه
کبوتر قلب ما را
از قفس درون سینه ام
پر داد
و پر هایش را کَند
چه دیر فهمید این کبوتر
هر انسانی آدم نیست
چه سود دیگر؟
مجید محمدی(تنها)
دوباره قصّه ی پاییزو باغِ مرثیه رنگی
نمی زند به دلِ من نگاهِ پنجره، چنگی
شده ست خالی دریایِ پرتلاطمِ خورشید
به روی ساحلِ شب،مانده است نعشِ نهنگی
زده ست پل دلم از کودکی به مقصدپیری
جوانی ام شده پرپر،نمانده آبی و رنگی
شکسته قفل قفس را کبوترِ دلم، امّا...
نام شعر: خواب شیرین
خواب شیرین را تو تلخش می کنی بر من چرا؟
حرف رفتن می زنی با من چرا ای بی وفا
مهربانی کن نزن حرفی ز رفتن نازنین
ساکن قلبم بمان ای مهربان در این سرا
می زنی حرف نپخته یک زمان هایی فقط
قلب من عادت...
نام غزل: در دلم هستی
در دلم هستی و هستم ناشناسی در دلت
نیست او دائم کنارت می کند روزی ولت
تو نداری منزلت هرگز کنارش تا ابد
مثل من تنها و بی کس می شوی در منزلت
روی برگشتن نداری آن زمان در پیش من
نیست نفرینم که هستی...
قلب و قبل از دیدنت من پرورش دادم چرا؟
تا کسی آمد نگیرد قلب را از دست ما
مثل دکتر می شکافی قلب را با آن نگاه
تا بدزدی قلب من را از خودم ای دلربا
این دلم تا دید چشمت را فراموشی گرفت
ای غریبه کرده ای با این...
تقدیر، گِرد چشم تو مژگان گذاشته ست
پرچین گذاشته ست، نگهبان گذاشته ست
یکباره تا به دام بیفتد غزالِ دل
بر چانه ی تو چاهِ زنخدان گذاشته ست
تا عابرِ غروب،دلش وا شود دمی
عمریست پشت پنجره گلدان گذاشته ست
با شال و با کلاه زمستانی اش، درخت
سرروی شانه...
عسل
از لب و لبخند تو ظرفی طلب دارم عسل
شب به شب هر نیمه شب یک وعده مهمانم غزل
صورتم با سیلی ام سرخ است و در ویرانه ها
زیر سقف آسمان میخوابم و روی کمل (کاه)
میسرایم قطعه شعری با وضو وارد شوید
شاعران شد نیمه شب ،...
وقتی تو باشی تکیه گاهم،مِثلِ فرهاد
از ریشه خواهم کند کوه بیستون را.
رضاحدادیان۱۴۰۳/۸/۸