سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ای بهارموقتی از راه می رسی،درختان سیبشکوفه نثارت می کنند وگل های آفتابگردان از خورشید جمالت می چشندآسمان از شوقت می گرید و زمین با یادت بارور می شودبه راستی چقدر خوش قدمی که تمام خوبی ها را به همراه داری.پس من چگونه عاشقت نباشم که با نرگس آغاز می شوی...حجت اله حبیبی...
پنجره را بگشا بر روی تمام خوبی هاکینه ها را فراموش کنقلبت را کمی به آرامش دعوت کنببخش کسی را که دلت را شکستببخش دستی را که سیلی محکمی بر صورتت زدزمین گاهی تهی شدن می خواهدگاهی لم دادن دلش می خواهدو گاهی بخشیدن ...زمین را با دلی آکنده از درد و غم و کینهسنگینی نکنبگذار قلبت سبک بال ...مهمانی زمین را به آخر برساندو مهربانی جشنی باشد برایشتا انسانها را هرگز فراموش نکندرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
بوی خوش، سراسرِ کوچه باغ را گرفتمِهِ معطّر و ساکنبر فرازِ گندم زارگویی زمین، در هوای بهار آرمیده بودشفق به زیرِ ابرهاسرخ فام و آتشینبه درّه های تنگآنجا که گُل ها شکفته اندرَه کشیده بوددر بیشه ها، عشق جاری بود ونغمه های بلبلان طنین اندازمن در میان سپیدارها و افراهاایستاده، دل سپرده بودمبه آن خدایِ بهار ......
با نام خالق شکوفه های بهاریجوانه زدن های شاخه های خشکیده را دوست دارم، مثل کودکی که بعد از بازی، بخواب عمیق رفته و کم کم بیدار میشود و همه میدانند، پرانرژی تر از روز قبل خواهد بود!بهار کم کم می آید، پلک هایم را میبندم و تجسم یک زمین پوشیده از سبزه، بوی گلهای رنگارنگ و آواز گنجشک ها سرمستم میکند. پابرهنه روی چمن های نم زده از باران بهاری، میدوم و نفس میکشم از عطر شکوفه های صورتی نشسته بر شاخه های جان گرفته درخت!بهار دیگری در را...
این باد سرکش نزدیک بهار را چقدر زیاد دوست دارم!انگار آمده هرچی غصه و اندوه سر راهش هست بشوید و بر دارد ببرد، انقدر که عمیق و قشنگ هوهو می کند و صاف می نشیند وسط جان آدم. دلم می خواهد بزنم بیرون تا بادبهار، محکم بغلم کند و تکانم بدهد و بیدار شوم، چشم که باز کردم وسط یک مزرعه ی آفتاب گردان باشم، که آفتاب بکوبد توی صورتم و از کنار دستم صدای بُلوپ بلوپِ آب های خروشان چشمه به گوش برسد، باد، چمن های بلند اطراف و سنبل های وحشی و شکوفه های سیب را برقصا...
صدای رد پاهایش بود که نغمه رسیدنش را سرمیداد مسیری طویل را آرام آرام طی میکرد اهسته اهسته گام بر میداشت نزدیک و نزدیک تر میشدهمگان مست عطرش شدند و ازجمالش درحیرت رفتند آن قدر مقتدرانه گام برمیداشت و راه می پیمود که درختان به احترامش از خواب زمستانی برخاستند و برای رفتن به استقبالش خود را به شکوفه های زیبا آراستند غنچه های گلزار لبخند زدند و لبخندهایشان گل شد کودکان شادوخوشحال برای گرفتن عیدی لحظه شماری میکردند مردم برای خرید لباس های نو روانه باز...
هرروز باید بوی زمین را با طعم زمزمه ی مادر افرینش ( خاک ) تجربه کرد....
زمین را به خیال نمی آورندبعضی!!ها که، در آسمان نشسته اندگل های معصوم اما،،،بی اندیشهٔ آسمانقالی نشین شده اند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
امروز برف می بارید و دل من یاد تورا کردآسمان شب که اکثر اوقات تیره بود ، امشب قرمز شده بودکاملا رنگی که مورد پسند تو بودنور تیر چراغ برق ، بر روی برفهای سفید رنگ سطح زمین می تابیدند و بلورهای برف را واضح می کردندآسمان چون دل من گرفته بود و چشمانم از ریختن اشک دلتنگی چون رنگ آسمان ، قرمز شده بودندچه شب غم انگیزیست که نیستی کنارم تا خیابانهای برفی و سرد شهر را باهم قدم بزنیم🚶🏼باید چند دانه برف دیگر آرام بر زمین بنشیند تا تو از یادم بروی...
سنگینى مى کند این غم غریب ، در نگاه منمثل آسمان ؛ که روى شانهٔ زمین ..!آهاى ...!مى آید صدایم .؟یک نفر کمک کند...!جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
می بوسمت چنان گرمکه زمینتا پایان حیاترنگ زمستانبه خود نببیند....
زمستون که می رسه انگار زمین عاشق تر میشه...اینو وقتی فهمیدم که رو چمن ها دراز کشیده بودم...بر خلاف هوای سرد، قلب زمین داغ داغ بود..چمن های یخ زده خودشون رو پهن کرده بودن تو آفتاب ظهر و زمردی تر از هر فصل دیگه می خندیدن....درخت چنار برهنه قامت ایستاده بود لب جوی و با لذت جنبش هیکل خودشو تو آب برکه تماشا می کرد...خورشید مهربون تر می تابید...از خشم و عتاب و بد اخلاقی های تابستونش خبری نبود...شاخه ترد بنفشه سرش رو از لابلای برگ ها بیرون آورده بود و س...
برای آسمانی آبی، ابر کافی ست!و برایِ زمینی برف گرفته، یک هم گام تا بی نهایت!اما برای من، تو تمامِ این زیبایی هارا دارایی،حتی اگر آسمان کِدر باشد و زمین عاری از برف!نسرین هداوندی...
این جا زمین استجایی که می توان در آندل داد و دل نداداین جا زمین استو عشق و محبت هاکه خیلی خیانت می بینند...
از آخرین بار که عکست را بوسیدم، بسیار پیر شده ام، ای زنی که غم لبخندش را دوست دارم. از آن آخرین بار، که ازحروف کلمه تراشیدم و به پای نبودنت ریختم، تکه تکه از دست رفته ام، همان طور که شاعری که دوستش داری گفته بود.هربار به آسمان کوه نگاه می کنم، باید به خودم یادآوری کنم ستاره های درخشان سنگ های مرده اند، و ماه تنها آینه بی رمق خورشید است. باید از ماه و ستاره دوری کند کسی که خاکسترشدن در مجاورت خورشید را تجربه کرده. باید اجازه بدهد شب از موهایش ...
ازحوالی پاییز..با نم نمِ آبان آمدی..زمین دلباخته ات شد...و تو باعثِ برگ ریزانی....
تیمور گورگین چولابی به دور خود زمین یک سال چرخید به شوق سال نو سر زد به خورشید تو اما سال ها یادم نکردی چه فرصت ها که پرپر گشت و خشکید....
ٖبیا اصلاً خودمان را گول بزنیم...بیا فکر کنیم که دنیا این شکلی نیستدنیا جنگ نیستدنیا گرانی نیستدنیا دل خوری و نارفیقی نیست...بیا فکر کنیم که دنیا جایی ست کهشلیل و آلو قرمز دارددنیا هنوز میوه های تابستانی داردفصل میوه های تابستانی که گذشت بیا به انار فکر کنیمبیا به دون کردنِ انار فکر کنیم.بیا فکر کنیم پاییز دل گیر نیستغروب دلگیر نیست...هنوز می توان غروب در کوچه قدم زد و یا پشت پنجره خیابان را نگاه کرد...بیا هر روز که بی...
کسی که بهشت را در زمین نیافته است،آن را در آسمان نیز نخواهد یافت.خانه خدا نزدیک ماست،و تنها اثاث آن عشق است......
مواظب گرمای دلت باش،تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند....!...
موهاتامتداد قطره های بارانآسمان را به زمین آورده ایمرا به آسمان...
" زن "تنها شعبه ی بهشت استروی زمین......
تمام کوچه های شهرمان را غم گرفتهدرون خانه جای همهمه ماتم گرفتهبرای ما تمام زندگی رنگ خزان استزمین از گریه های نو بهارش نم گرفتهکجای زخم های کهنه را محکم ببندیمکه زخم تازه جان از پیکر آدم گرفتهدوایی را برای دردمان پیدا نکردیمتن از درد زیاد عاجز شده مرهم گرفتهچه طوفان غمی آمد به ویران کردن ماولی انگار ما را غصه دست کم گرفته...
جاده هاگِره زده اند پامان به زمینآسِمان را بی راهه می دانند...!حادیسام درویشی...
نگاهِ آسِمان جذبش نکردزمین است کهجاذبه دارد .حادیسام درویشی...
سقوطبرگِ بَرنده ایستکه درخت ، قاطعانه بَر زمین می کوبد.حادیسام درویشی...
این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر استمثل یک دیدارِ تازه، نوبر استآسمان، آیینه کاری می شوددر زمین، آیینه، جاری می شود.می شود با خطّی از باران نوشت:بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت......
باران صبحگاهیشد برفنشان عشق آسمان ستبه زمینعاشقان یاد گیریدعاشقی را...
بچه بودیم و چیزی نمی فهمیدیم، بچه بودیم و بی خیال بودیم، برای خودمان دنیایی ورای این دنیا ساخته بودیم و در آن سیر می کردیم، شنگول و سرخوشانه تک تک کوچه های کودکی را گشت می زدیم، چرخ می زدیم و برای خودمان خیال های جانانه می بافتیم.بچه بودیم و همه چیز خوب بود، که خوب نبود، اما ما خوب بودیم، که خوب نبودیم، اما نمی فهمیدیم که خوب نیستیم.بچه بودیم و آسمان آبی تر بود، زمین سبزتر و آدم ها شادتر بودند.بچه بودیم و جهان، خواستنی تر بود.بزرگ شدیم ...
میان فلسفه ی زندگیلحظه ای به خوشبختی فکر کردماینکه وقتی تنها قدم می زنیتکه ای از آسمان مثل سایهدنبالت راه می آیداین یعنی خوشبختی؟راستیمن هر چه به زمین نگاه کردممثل خطی ممتد بودمثل جاده ای بی انتهاکه فقط برای خودش می روداگر گرد بودحتما روزی تو را به من می رسانداین زمینپر است از خطوط موازیکه مایل به آغوش هم اندروز و شبخودم را دور می زنمالیعلت فصلهادروغی کودکانه بودوگرنه تو می دانیدستهایم را که می گیریپا...
صبح از سفر سخت زمان می آید زآنسوی زمین و آسمان می آید شب را به فراسوی زمین رانده به خشم صبحی که نفس نفس زنان می آید...
خراش دردناکی بود بر چهره ی زمین آسمان خراش...
اگر چه پیکری بی سر..زمین او را بجا آوردحسینِ آل پیغمبرزمین از خون او نوشیدبه خود لرزیدسپس آماده زلزالِ آخر شدولی در لحظه آخرزمین آرام شد، اِستادبه پاس سجده سجاد...
خسته از هر آن چه ناپاک است بر روی زمینچشم را مهمان کنم بر دیدن دلهای پاک...
هوالعشق❤هوالعاشق❤هوالمعشوقعشق حس نجیبی ست ؛نازل شده از آسمان حضرت دوست...شاید نام دیگرش خداست...یا اسم اعظم_او_ستنوشته شده بر کتیبه ی با طهارت دل...و حک شده بر جان شیدای آدمیبعد از خدا ؛ جز آدمیزاد ... ؛ احدی ؛جرات برداشتن این ودیعه ی سنگین را نداشته و نداردعشق حسی ماورایی ست ؛تنزیل شده از سینه ی پردرد آستان حضرت دلدارعشق دریاست !!! پراز امواج متلاطم و ناآرامو قطعا حسی فرازمینی ست ؛در دل فرزندان زمین❤؛تا آسمانی کند ؛ د...
مرا نه آسمان برمی تابد نه زمیننه باد نه باراننه ماه نه خورشیدنه کوه نه دریا،توییکه به ماه و خورشید و فلکفرمان می دهیعاشقانه دورم بگردند...
آسمانی ترین آغوش رامیان دستانت تجربه می کنم ،گاهی به زمین می آیمو در دریای خروشان محبتت ،شنا می کنمودر این پیوند عاشقانه آسمان و زمین ،میان نوازش نسیم دستانتبر گندمزار موهایم ،آرام می گیرم ......
مگر می شود صدایم کنی و برگ های پاییزیبه آغوش درخت باز نگردند؟!مگر می شود نگاهت کنمو زمین بر آسمان نبارد؟!بیا بیشتر عاشق هم باشیم،تا شب سرمه ی عشق را به چشمانش بکشد...تا ماه موهای خورشید را توی آیینه صبح ببافد...تا بهار روی زخمهای پاییز شکوفه بپاشد...بیا بیشتر عاشق هم باشیمبیا نظم جهان را به هم بزنیم......
حتما اشتباهی رخ دادهشهریور مال پاییز استاسفند بوی بهار می دهد وپول برق خرداد از تابستان بیشتروتوزمین برای تو کوچک است !...
او برایم آدمیست که اسمش را حوا میخوانم،تو بیا و بمان، یک سیب که سهل استباغ را برایت خواهم چید؛بیخیال عالم هستی و ابدی...گناه هم بی درنگ لذتی خواهد داشت،گر حوا تو باشی...من هم میپذیرم این زمین را....
اسمان می دانستزمین جای بی وفاییستاوج گرفت و بالا رفتاما ادمبه خیال یک سیبیک عمر لنگ پازمین را بیل می زند...
زن موسیقی ست...نُت به نُت عشق...سمفونی آرامی کههمه ی تو را می بَرد ...تا مرز بوسه و آغوش...جایی که با هر دوستت دارم...مست می شوی...رها...میان زمین و آسمان ها......
این هُرم تابستان نیست زمین از فرطِ دوست داشتن تو️تب ڪرده است....
اگر زمین و زمان از دلت نمی داندو چشم های جهان را کسی نمی خواند!بخند! اگر چه زمین روزهاست غمگین استاگر تو باز بخندی ، غمی نمی ماند.......
تنهاییسایه می اندازد بر دنیای منو کسوفی رخ میدهدو حاصل این کسوفابر چشم هایی است که میبارد!در دنیای منآسمان آبی نیستزمین خاکی نیستو درختان دیگر سبز نیستند وهمه چیز در گرو سایه ی تنهایی است!...
این روزهاحجم عظیمی از وحشت چشم هابالای گیوتین ماسک لعنتینفس تاریخ را بریده استو من باز فکر می کنمما می توانیمآرامش کوتاهی را برای زمین بهانه کنیم...
شب بنفش نگاهتبه روز روزنه ی منهوای سرد دل توبه روی شاد دل مندلم عجیب گرفته استبه وقت مغرب اشراقبود که قطره ی اشکیچکد به روزن این باغهوا، هوای بهار استدر این بنفشه ی الهامزمین، زمین خیال استزمان، زمانه ی ایهام.......
زیبایی چشمانت به تن من گرمایی می بخشد که خورشید با زمین می کند.وای نور چشمانت را که نگو مثل ماه است......
من خورشیدم، من آبم، من تمام آنم که پیش از تو نبودو آن را جرأت تابش به این جهانم نیستکه زمین از هم می شکافد و چرخ در هم می شکندمن عشقم، های! همان که فرشتگان از بسترت باز رانده بودو هیچ خدایی تحمل سرایتم را به اندیشه ات نداشتمن زنم، همان که می خواهد و می ستاندو هیچش وحشت از پژواک کوهساران نیست...
من ستاره ای دارمکه در آسماننامش رازمین گذاشته اند...