متن احساسات عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات عاشقانه
آغوش تو خانـہ ے من است
سـ؋ـت בر آغوش بگیر تا خانه ام در اوج عشق گرم شود..
چه بی رحمانه دلتنگ شده، این دل دیوانه.
میروی ، چون زلزله خانه خرابم میکنی
مثل شمع بزم غم هر لحظه آبم میکنی
ای دهانت خمره و لبهای من جام شراب
با خودم گفتم مرا غرق شرابم میکنی
در خیالم بود در مهمانی آغوش خود
روی دستانت شبی آرام خوابم میکنی
مانده ام درحسرت گرمای احساست چرا
باز،هم...
چو رقاصه قاصدکی در لبخند باد
بلور سایه ای از بغض خفته یک فریاد
صاعقه ای پژمان کرده تن گلبرگ
نقطه اغارین شرح سوز ناک تگرگ
قافله ای شب رو زیر نور مهتاب
چهره ای اراسته لیک در پس نقاب
بید لرزانی دستخوش پوز خند طوفان
حکایتی نانوشته از شیطنت...
شب دلم یخ زده بود توی دلم آب شدی
یار دیوانه ی من از شب و آغوش بگو
عشق ای نامه ی سر بسته ی خاموش ، بگو
قند هر روز من امشب ، عسل ناب شدی
شب پر طول و طویلی ست ، به یلدا نرسید
مست و محزون...
با تو تمام شاعرانه ها را خواهم نوشت
خواهم سرود زندگی را
خواهم رقصید آزادی را
محبوب من
فقط تو بمانی
از پس همه چیز بر خواهم آمد💕
تمام نقطههای دل، قلمرو دلت شده؛
تو پادشاه دل شدی، به یک نگاه مهربان!
...تنگ غروب، درپی تو آبشارِ اشک
آیینه ی تمام نمای غزل شده ست...
میشوم شاداب، با یادِ شرابِ بوسههایت
میشوم همواره یارِ مهرجوی خاطراتت
یک شهر شده آشوب و دل ما شده ویران...
از دست دو چشمون سیاهت...
در خیابانِ غزل، اسمِ تو معنا میشود؛
کوچهباغِ عاشقی، با مِهر، پیدا میشود؛
روی هر کوچه، شماره مینویسم؛ چون فقط،
گفتنِ حرفِ دلم، با رمز و ایما میشود!
چگونه سر کنم لحظه لحظههای خود را
نزدیکم اما خیلی دور، ای مردم شهر
هر زندهای یک قصه، قصهام گنگ و ناشناخته
کلمات میرقصند، در دلم، مانند یک رویا
به هر گوشهای میروم، خاطرات شگفت
بوی عشق و مهربانی در هوای سردم بماند
چشمانم را میبندم، تو را در ذهن...
ایستادهای
تنهایِ تنهایِ تنهایِ تنها
پایِ چهارفصلِ پاییزم.
تو
تنها شکوفهی درختِ بختِ منی...
من از نجوای پروانه،
در گوش گل،
دانستم:
«عشق»،
راز و نیاز است!
سلام از فاصله هایی
که انبوهی از دلتنگی ست
از احوالپرسی هایی گاه وبیگاه
از شعری که هر واژه اش مرا
زیر سوال می برد
می خواهم
سلام دوستت دارم را
آبی بنویسم
بی مروّت گشته دنیا، با تپش های دلم؛
لیک در دریای دل، «احساس» را بارانده ام
در جوش و خروش دریای جنون
صدای سرخ عشق
با پژواکی ارغوانی
دریا، دریا
وجود سرگردان مرا
به تلاطم امواج حیرانی
میهمان می سازد...
مثل غروب پر معنایی
گریه که می کنی
رنگ آسمان کدر می شود..