متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
کاشکی میتاخت بر شطرنجِ دل، شبدیزِ مِهر
مات میشد بانوی دل، با دمِ پرویزِ مِهر
_«مات»:
۱_ حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت.
۲- تیره و تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر.
۳_ شهمات (اصطلاح بازی شطرنج)
_ «پرویز»: به معنای پیروز و فاتح، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به...
کاش میشد کامِ جان، شیرین از آن، گلبوسهای
کز لبِ گلگونِ تو، میریخت بر کاریزِ مِهر
پ. ن:
_«شیرین»:
۱_ طعم شیرین. ۲_ نام همسر خسرو پرویز.
_«گلگون»:
۱_ سرخرنگ؛ به رنگ گل سرخ. ۲_ نام اسب شیرین.
«شیرین» و «گلگون» در اینجا مفاهیم اولشان مورد نظر است و در...
گرچه جانم کرده باور، منتهای مِهر را
لیک راهی نیست تا، آغوشِ عشقآویزِ مِهر
مست مے کنـב هر בم مرا عطر خاکے ک باران را ب جانش کشیده است..
خاک باران خورـבـہ بویش ارامش بخش ترین است..
دور تو میگردم و انگار دوری دورتر
با همه اهل تواضع با منی مغرور تر
اَجر دارد. خنده. بر لب های غمگین آوری
لب ولی تا میگشایی میشوی ماجور تر
میشود هر. هوشیاری بی شک از چشم تو مست
از خماری که شد از انگور هم انگورتر
گفته ای می...
دور تو گردیدم و ازمن شدی هی دورتر
من غرورم را شکستم تو شدی مغرور تز
تو همان شاه همیشه فاتح شطرنج دل
من همان سربازم و در پیش تو کم زور تر
گفته بودی عاشقی منظورت اما این نبود
چشم هایم میشود هردم ازاین منظور تر
اجر دارد. خنده...
ندارمت دیگر
پیشتر نیز
توهّم داشتنت را داشتم
به سویدایِ دلم؛ لشکَرِ عقل آمد و بَس
دلِ ویران شده را؛
حاجتِ دلدار کجا؟
با عبور هر گلوله
از سینهی من و تو
یک نقطهی اشتراک
در «ما» پیدا میشد...
ما
مقابل هم
دو پرچم بودیم در باد
که به هم دست تکان میدادیم؛
دو عاشقِ رها
در
مشتِ یک رویا!
هرچه زمان پیش میرفت
تکانِ دستها به رقص، شبیهتر
و موسیقیِ توپ و...
حضرت یار بهار است شکوـ؋ــہ ها בر حال پایکوبی اند
بیا شعرے مرا مهمان کن פּ جرعـہ اے قهوـہ اے بنوشیم
ـ؋ـالے بگیریم باران بر شیشـہ ے کاـ؋ــہ با قطرـہ قطرـہ وجوـבش غزل عشق می خواند.. بهار است شانه هایت کو
گرمے ـבستان פּ مهر פּ صـ؋ـایت کو
برگ هاے...
گفتند: تنها به یک شرط
نگاهم آزاد میشود؛
اینکه با لبخند، بدون معطلی، دودستی
قلبم را تقدیمت کنم
کاری که چشمانت با من کرد
گروگانگیری
در روز روشن بود!
بمون با من؛ که هر روز این
صدای تاپ تاپِ قلبم
برات آهنگِ دل داره
برات دل میزنه، هر دم
...شکسته پشتِ دلم زیربار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمرشکن شده است...
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
بیا، که عطر تو با نوبهار میآید
نسیم مست، ز کوه و دیار میآید
چو غنچه باز شود، خنده بر لب گلها
بهار، مست ز عطر بهار میآید
دوباره سبز شد ای یار، کوچههای زمین
طراوتی ز دلِ روزگار میآید
ببین که بغض زمستان شکسته در باران
قسم به شاخههای...
عشق تو دردیست بی درمان، گرفتارش منم.
خسته ام از زیادی نبودنت.
انتظار دیدنت،
قشنگترین انتظاریست که به تکرارش می ارزد.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
از وقتی که دیدمت فراموشی گرفته ام.
همه چیز جز تو را فراموش کرده ام.
نمیتوانم بگریزم ازتو
نمیتوانم بمانم باتو
که هردو سخت و ازتوانم به دور
محصورم در میان ماندن و گریختن
فرق چندانی هم ندارد
در هردو اشک هست و بیقراری و شادی مصنوعی
دلم درحسرت دیدارتو مینالد
به دنبال تکه ای میگردد که در لبهای تو جا مانده
همان لقمه بوسه حلالی که خش خش پای پشت دیوار حرامش کرد