متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
نگاهم کن؛ تو را می خوانم از دور
قطار رفتنت، سنگین گذر کرد
شمردم یک به یک، هر واگنی را
همه، احساس من شد، چون گلی زرد
مسیر رفتنت، بی انتها هست
نگاهم در رهت مانده است؛ برگرد
شده احساسِ دلت، سرد شود؟
شده هر بندِ دلت، درد شود؟
شده در، اوج نفسهای رها،
گُلِ رویای دلت، زرد شود؟
نفس و، «های» دلت، مثلِ تگرگ؛
شده گرمای دلت، بَرد شود؟
چشمهی عشقِ تو ما را به تماشا ببرد
تا به خورشیدِ تپشهای معلّا ببرد
عاطفه، گر که نباشد به سرای دلِ ما
بارشِ مِهرِ تو را غصّه، به یغما ببرد
دلم از عاشقی سیر است ولله
از این دیوانگی پیر است ولله
از این با شوق لیلا زنده ماندن
مرا مجنون شدن دیر است ولله
دل بی صاحبم راهی ندارد
که این دیوانه دل شیر است ولله
چنان دنیا پر کاهی شده که
زمان از زندگی سیر است ولله
گهی...
میخواهم به تو بازگردم
همچون خاطرات بیماری که حافظهاش بهبود مییابد.
همچون سرزمینی که از اِشغال شورشیان خارج میشود.
شبیه اسیری که حکم برگشت به وطنش میآید.
می خواهم به تو بازگردم
حبس شوم میان بازوانت
موسیقی بیکلامِاحساس، فضا را پرکند.
گیسوانِ بلندِ لَختم را همچون قاصدک در دستان تو...
چه خوش رسید شعر تو به چشمههای جانِ من
که واژه واژهاش پُر از ، نسیمِ آشنای توست...
ای همدم شبهای شب تار کجایی؟
اشکم شده سیلاب نخواهی که بیایی.؟
بی تو شبها همدمم،
خاطره های چشم توست.
افتاد مسیرت به ره دل ، اما به دلم نیست توانی
یک عمر همه را صرف تو کردم شعر و غزل و شوق جوانی…
مهرَش به دل و حسرت او قسمت ما شد
در بند دلم ماند ولی عشق شما شد
غرق تنهایی خود بودم که.،
که نگاهم افتاد.
به همان چادر مشکی.
به همان صورت زیبا.
به همان قامت رعنا.
که از ان دور دلم را لرزاند.
تپش قلب من انگار به هزاران برسید.
سخت تر شد نفسهام لرزه به دستان برسید.
اندکی نزدیک شد.
چقدر مثل تو بود.
ولی...
عاقبت روزی به او خواهم گفت.
که چرا عاشق چشمان سیاهش.
آن صورت ماهش.
آن ناز و ادایش.
آن گوشه ی چشم و نگه دلربایش، شده ام.
اگر آن لرزش دست و تپش قلب و نفس تنگ
امانم بدهند.
میشود از لب یار
چید سیب های بهشتی.
بهشت من سیه چشمان مست و عاشقت بود
که بر من بستی اش، کل جهانم شد جهنم.
بگو که تو را کم می آورم
بیشتر از آنچه که هستی در رویاهایم
درحسرت آرزوهایم بی پروا قدم بر میدارم
بی گمان از لحظه ها عبور میکنم
درشهرآرزوهایم پاسبان میشوم
مبادا سخنی ناشایست حرکتی ناپسند
دور ازشان نشانه های آدمیتم
حضوریابد
خط بطلانم مرزیست برتمامی خواسته های ناخواسته ام...
واژگانم بدون وضو بر نماز عشق می ایستند
اذان عشق وقتی چشمانم تو را دیدند، درگوشم نجوا شد.
به گمانم این کافیست
عشق تو مثل نفس کشیدن است،
بیصدا ولی برای زنده ماندن ضروری..."
**عشق در سکوت ستارگان**
در سکوتِ شب، وقتی ماه تارهای آسمان را میدوزد و باد، رازهای زمین را در گوشِ برگها زمزمه میکند، من به یادِ تو میافتم. یادِ تو که همچون شعری ناتمام در گوشهٔ دفترِ روزگار ماندهای، و من هر شب، زیر نورِ شمعِ تنهایی، سطرهای عاشقانهات را...