متن دل شکسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل شکسته
از این میخانه ها دل می کنم، بی هیچ تردیدی
برای عاشقِ تنها، شرابِ خانگی بهتر
بندد خدا ره دور آرام تا ره نما شود
دل را ز دام غیر رهاند، خدا شود
آنجا که دیده بر سر هر راه بستهای
میگشایدش دری که به نور آشنا شود
پایان اگر چه نقطهی افتادنی بود
آغاز اوست، اگر دل تو با صفا شود
دل را چو شستی...
وسط این همه دلتنگیه دل، بغلم کن.
که به آغوش تو بد محتاجم.
وچه سخت است دل سپردن در زما ن غیر ممکن که نه بتوانی دل بدهی و نه دل بگیری
که نمیدانم اسمی میتوان برایش گذاشت
به گمانم همان ممنوعه باشد
لعنت به نگاهی که لرزاند دل ما را.
چو شمع سوخته هستم ولی اسیر نگاهت
تو بیخبر از دل من ، من آشنای تباهت
تو خنده میزنی آرام و من خراب و پریشان
یکی به فکر جدایی یکی نشسته به راهت
به شب پناه سپردم که ماه روی تو بینم
ولی چون ابر جدایی گرفته راه ، نبینم...
عاشقی قصه ی تلخیست میان من و تو.
که فقط من به تو دل بستم و تو بی خبری.
مو پریشانی و من در به در موی پریشان توام.
سپر می اندازم در برابرت، زیرا
حریف چشم تو هرگز نمی شود دلِ من.
هر چه میخواهی بکن، اما تو نشکن دل ما.
بی تو با این دل ویرانه تنها چه کنم.؟
ز جان این دل ویرانه آخر تو چه خواهی.
مرا عمریست با ویرانه اش دل شاد هستم.
دلهایمان میان دو نور سرگردان است…
از یک سو، عطر بهار در کوچهها، و از سوی دیگر، نسیم شبهای قدر که جان را میلرزاند.
چه تقارنی!
بهاری که زمین را تازه میکند و شبی که تقدیر را.
میگویند: "شبِ قدر، شبِ برگشتن است."
پس اگر آرزویی جا مانده، اگر دلی...
بی تو از سکه و سیب و سمنو و سرکه./
بی تو از سبزه و از سیر و سماق بیزارم./
اگرچه بخشش آسان است و زیبا،
ولی بیاعتمادی ماند بر جا.
دلِ بشکسته را مرهم نهادن،
نه کاری سهل باشد در تماشا.
گر از مهر است لبریز آسمانت،
چرا رعدی زند در چشم دریا؟
به صد صدق و وفا باید بکوشی،
که باز آید نگاهی بیریا را.
بهار از شاخهی...
اشکی نشو ای چشم من عاشق دیوانه.
او رفت پی یار دگر، خب به سلامت.
ای دل، جهان پر است ز نامردمی ولیک
تو مهربان بمان و مکن کینه را شریک
بیانصافی و ظلم ز مردم جدا نشد
اما تو مهر ورز، مشو خشم را اسیر
بر طبع سردشان مکن اعتماد، لیک
چون ابر بگذر و ببار از دل صبور
گر راه عدل و عافیتت...
اینو به خاطرت بسپار؛
همیشه به آدما
به اندازه ای محبت کن
که بعدش مجبور نشی
ثابت کنی که یه احمق نیستی
می گفت من آمده ام آرام جانت باشم
آرام جانم نشد هیچ دشمن جانم شد