متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
روزِ تولّد به کفن دیدنم
قصّهی بی سر به جهان پا گذاشت
سهمِ من از بارشِ باران چه بود؟
کاسهی سوراخ برایم چه داشت؟
پیلهتنیدن به تنم را نبین
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
عشق اگر شعلهی این زندگیست
بیشتر از حدّ ِ خودم شعلهام !!
نقشهی چنگیز برایم بِکِش
خنجرِ خود...
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
روزِ تولّد به کفن دیدنم
قصّهی بی سر به جهان پا گذاشت
سهمِ من از بارشِ باران چه بود؟
کاسهی سوراخ برایم چه داشت؟
پیلهتنیدن به تنم را نبین
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
عشق اگر شعلهی این زندگیست
بیشتر از حدّ ِ خودم شعلهام !!
نقشهی چنگیز برایم بِکِش
خنجرِ خود...
تو مثل چتر سوراخی
در باران آتش بودی
که سایه ات را
بر سرِ پروانه های سنگی
گسترده بود
و
من
یک قوطی خالی برف شادی
در جیبِ سیاه ابر
صدایم را به آواز سیاه بادها می سپردم
تا شاید در گوش زمین
راز لبخندت را فریاد کنم
اما تو...
می گفتند: «ای نگهبان عشق، این دلدادگی محال است.» گوش نکردم. می گفتند: «این درد بی درمان است.» گوش نکردم. می گفتند: «معشوق بی خبر است.» گوش نکردم.
نیستی و صدایم میزنی
آخرتا به کی می بایست،صدای جان گفتنم از دیوار نازک خانه، همسایه را زابه راه کند
تا به کی دل وامانده ام ،نبودنت را هضم خواهد کرد
چه اندوهیست
بودنت در نبودنت
نسرین شریفی
«گلدون»
عشق مثل یک گلدون پر از خاک بود،
که هر روز بهش آب می دادیم، اما هیچ وقت گل نمی داد.
تو گفتی: این گلدون کجاست؟
من جواب دادم: تو نمی بینی؟ همین جاست، در این دست ها.
تو خندیدی و گفتی: دست های تو همیشه خالی اند.
گفتم:...
مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم
هنوز پایِ رسیدن هست؟
هنوز سفره ی ما خالیست؟
به چشمِ آینه ها هر شب
شروعِ سوره ی تکویریم؟
بِکِش هجای غمت...
خشک، خونسرد و خسته
چون سربازی که سرِ جنگ دارد با فرمانده
نشسته ام
روی یک صندلی
که چهارستونِ بدنش می لرزد!!
تو خواهی آمد
خیلی زود
زودتر از هر خواهدی
با قطاری سریع السیر و سوت کشان
به سویم...
«آرمان پرناک»
ما ماهی تو تنگیم
شایدم تو حوض یه خونه ی قدیمی،
که حتی دیواراش هم یادشون رفته چی بودیم.
هر روز منتظریم،
شاید یه روزی بیای،
دستت رو از لای پنجره بذاری توی آب،
اما همیشه با یکم فاصله،
که نه بتونیم بیافتیم توی دستات،
نه بتونیم پر بشیم از...
بهترین گلبوته های باغ جان پرپر شدند؛
میهمانِ آسمان و، صد هزار اختر شدند؛
بس پدر بوده ست، در خطّ شهادت، جان به کف؛
همچنان که: مادران این راه را، رهبر شدند...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه...
چون بهشتِ جاودانِ حق، به نامِ مادر است،
حبّذا بر مادرانی که: جِنان بستر شدند!
روزِ مادر بود و زیبابچّه های بی گناه،
در گلِ آغوشِ مادر، با خدا همبر شدند!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه ۱۴۰۲.
وقتِ کوثر بود و برخی، از جوانانِ نجیب،
مثلِ مادر، همنشینِ ساقیِ کوثر شدند!
در کفِ سردِ خیابان، داغ بود امواجِ درد؛
بس جوان، پرپر؛ به سانِ قاسم و، اکبر شدند...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای کرمان، دیماه ۱۴۰۲.
گوشه گوشه، در خیابان، موج می زد خونشان؛
غم نشان بود آن دمی که: بی سر و، پیکر شدند؛
حسّ غم جاری شد از: نامنتهای لحظه ها؛
یک جهان آزدگان، غرقِ غمی، بی مَر شدند...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار...
راستی را! دشمنان از ما، چه می ترسند، سخت؛
کین چنین وارد، به قتلِ مردم از: هر در شدند!
لرزه بر جسمِ کثیف و، پستِ ظلم انداختند،
زائرانِ حاج قاسم که: چنین پرپر شدند..
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
برشی از یک غزل، به مناسبت حادثه ی تروریستی در گلزار شهدای...
غریب
در تقویم های بی صدا
تاریخ کهنه گی می پیچد
هر روز
تکراری در ورق ها
که هیچ گاه
در هیچ کجا
من نیستم برای به هم رسیدن
آواها خالی
زمان
در حال چرخش
می رقصد بی گمان
و من
همچنان
گم در دل این تکرار
که نه عشق...
بخواب خرسِ دهان گَس که
عسل به مزّه ی جنگل نیست
غمی رسیده به کندوها
که کَنده ریشه ی جنگل را
پیازدارِ خودت باش و
کِرختِ فصلِ زمستانی
«آرمان پرناک»
کدام حاشیه بنشینم
که بابِ میلِ تبر باشد
زمینِ شانه ی من خالیست
کجاست خانه ی ابراهیم
بگو که زلزله در پیش است
اگر که دست نجنبانی
«آرمان پرناک»
ماه است اسیرِ چنگِ دیوار هنوز
خورشید امید در قفس تار هنوز
فریادِ خموشِ زندگان در شبِ درد
اندوهِ زمین است و گرفتار هنوز
فیروزه سمیعی