شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
غربت به دور ماندن از خانه و دوستان ربط نداردهمینکه به خودت رها میشوی و حتی نزدیک ترینِ آدم هامعنی حرف و حرکاتت را نمی فهمند،در غربتی...
«تنهایی گرگ می شود»تنهایی، مثل مشت محکمی ست که به دیوار می کوبی، تا درد زنده بودنت را حس کنی. مثل فریادی که در گلو خفه می شود، در میان هوای سنگین اتاقی بی نور. گاهی تنهایی، زخم کهنه ای ست که هرگز خوب نمی شود، یا ساعتی ست که عقربه هایش در قلبت فرو می روند و زمان را آهسته به جلو می کشند. تنهایی، سرد است، مثل سرما زدگی انگشت ها در زمستانی بی پایان. شبیه چاقویی ست که بی رحمانه در تاریکی شب، پوستت را می شکافد. در میان این خون و...
دلم تنگ است ...برای کسی که نه میشه او را خواست نه میشه او را داشت ...فقط میشود سخت برای او دلتنگ بودو در حسرت داشتنش سوخت :)...
تنهایی را ، جار نزن اینجا تن ها یی رها شده در آغوش ِ بی کسی نسرین حسینی...
غریبم غریبمثل یک قبر زیر برگ های پاییزیکه منتظرستبادته مانده ی فاتحه ی همسایه رابیاورد«آرمان پرناک»...
زندگییک دروغ استیک تهمت بزرگ به تقویمیک فحش رکیک از دهانِ مرگیک نام جایگزین برای تنهایی«آرمان پرناک»...
گلِ من سیارک آدم ها هیچ چیز نداشت،به جز تنهایی......
خدایا!نور وجودت را بر همه ی عاشقان بیفشان،تا تنهایی ما را از پای در نیاورد...شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
به تُندی شنید:« نه به من می آیینه به این دنیا،هر کسی، در لاکِ خودش !!» ...لاکپشتی که به عشق، به زندگی زیر یک سقفاعتقاد داشتآرام آرام دور شدبا یک جهان خالیِ بیشتر در لاک«آرمان پرناک»...
سرگشته ام و حیران در این سرای دلتنگی ...غمگین نظاره می کنم شبانه های تنهایی ام راکه چه بی رحم روشنایی ماه حضورت روشنگر آسمان تاریک چشمانم نیست .. .....
هیچگاهبدِ کسی نخواسته ام اما یکی هست که می خواهم هر چه زودتر آلزایمر بگیردو فردای مرا از یاد ببرداز یاد ببرداز یاد ببرداز یاد ببر تنهایی!«آرمان پرناک»...
با باوری لرزان/به لبه ی پشت بام نزدیک می شوی /که شاید /که شایدکسی از پشت /تو را بغل گیرد؟ /عزیز دلم /پیش از این /مرگ به آغوشت کشید /فقط فراموش کرده ای!«آرمان پرناک»...
یه روزی از دور نگاهم می کنی و میگی ....ببین چی داشتم و ......چجوری آسون از دستش دادم ....🙃❤️🩹...
فریادِ بی صدای درختی شکسته ام /تنها کنارِ نعشِ نحیفم نشسته ام ...«آرمان پرناک»...
بخشیدمت .....از طح دلمم دوست دارم ....ولی دیگه گذاشتمت کنار...❤️🩹...
باید باور کنیم تنهایی،تلخ ترین بلای بودن نیست چیزهای بدتری هم هست روزهای خسته ایکه در خلوت خانه پیر می شوی و سال هاییکه ثانیه به ثانیه از سر گذشته است ...تازه،تازه پی می بریم،که تنهایی،تلخ ترین بلای بودن نیست ...چیزهای بدتری هم هست...دیر آمدن ! دیر آمدن!...
قسمت غم انگیز تنهایی، بی پناهی است؛این که یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، درست می شَوَدی، بوسه ای، حضوری، دیداری... و هیچکس هیچ جای جهانت نباشد. بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که بارت را از شانه ات بردارد. تنهایی چه قدر بی پناهی است......
قسمت غم انگیز تنهایی، بی پناهی است؛این که یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، ،بوسه ای، حضوری، دیداری... و هیچکس هیچ جای جهانت نباشد. بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که بارت را از شانه ات بردارد. تنهایی چه قدر بی پناهی 💔...
منم محتاج آغوشت توخواب وتوی بیداریواکن آغوش و ثابت کن هوامو دائماً داریبه گرمای تنت بسپر من محتاج گرما رابه صد گلبوسه رنگین کن تنی رنجور و تنهارابیا بازم بمون پیشم تو مجنون شو منم لیلی بیا ثابت کنم این رو که میخوادت دلم خیلیتومیدونی دلم تنهاست توتنهایی دلا تنگه همش میگیره از دنیا سراغ اون که یکرنگهدلم تنها و غمگینه بیا یک شب به دیدارمبگوکه عاشقم هستی بگو که دوستت دارمنگو از پیش من میری ن...
رابطه ای که میدانی سرانجام نداره شروع نکن سنگ زیاده ولی ...... گنجشک هم جان داره .....🥀🖤...
بغض هایم عطر خون می دهد؛ پیراهنِ تو، بوی صلح، و من پس از جنگ های بسیاری به خانه رسیده ام. گرمای چشمانت یخ دلم را باز کرده وآغوشت ناامنیِ تنهایی ام را می زداید. معنای امن بودن در تو خلاصه می شود؛ در شانه هایی که محکم ترین جای زمین اند، برای من. - کتایون آتاکیشی زاده...
هر روز /به خانه ام /یک پنجره اضافه می شود /یک پنجره /که می توان از آن /تنهایی را طور دیگر دید«آرمان پرناک»...
دختری در گوشه زندان دلم می رقصید کشتمش.... تا بفهمد دل من مرده است ...🥲🖤...
از وقتش که بگذر دیگر نمی چسپد .....نه چیزی به ....و ....نه دل به چیزی 🥲🥀...
دلخوشی هامون ساخت چین گرفتاری هامون ساخت ژاپن 🤕🥲...
دلبرت پیشت نباشد ......همان کوری بهتر است 🖤🥀...
تنهایی، آموختم،که خویشتنم را بیابم.ولی جفای تو تنهاترم کرد.شعر: روژ حلبچه ایترجمه: زانا کوردستانی...
امید وارم که وقتی مرگ به سراغت می آید زنده پیدات کنه ....؟...
پوست ادم هر ۷ سال یکبار به طور کلی عوض میشه چقدر خوشحالم روزی پوستی خواهم داشت که هرگز آنرا لمس نکردی 🖤🥲...
دردهایم پر از غم استغم هایم پر از گریه،گریه هایم پر از بغض بغض هایم پر از فاصله فاصله ها پر از درد دردهایم پر از نبودنت!فراق تو پر از شکنجه این عذاب پر از تنهایی تنهایی هایم پر از اشک اشک هایم پر از دوست داشتنت دوست داشتنت مملو از عشق و عاشقی ام پر از درد و رنج است.شعر: شنو محمد زاخوترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
درتماشای رفتنت خنده ازلبهایم گریخت جاده ، تنهایی ام رابه بیراهه کشیدهنگام کوچ آفتاب وُعبور عابراندلتنگی هایم تماشایی ست حال درنایی را دارم که بالش را توفان غربت شکسته بودعلی مولایی...
به هر درختی می رسممرا بغل می کندحس می کنم این جنگلِ تنهاصدای خش خش ِ قلبم را می شنود«آرمان پرناک»...
دست از عروضِ مریضِ دنیایم کشیده امهستی ترین نیستیِ مندوستت دارم-دوستت دارم هایم- زمین خورده اندبلند می شنوی؟«آرمان پرناک»...
می گویینزدیکم نیا،صفرهایم به تو هم سرایت می کندآخر عزیز منکدام سربازِ برجکی را دیده ایکه از تنهایی بگذرد؟«آرمان پرناک»...
همراهش باشیو همراهت نباشد.سایه هاهمیشه خود را بغل می کنند«آرمان پرناک»...
گاندو!دست مرا بگیرکه از تنهایی نجات یابمدست مرا بگیرکه آدم، سیب مرا پس زدمی خواهمرختِ خاطرات بشویمکمک!«آرمان پرناک»...
از بهارهای ندیده اماز حرف های نشنیده اماز خاطراتِ چشیده اماز فرشته ای که به دستمنامه ی هبوط را داد،هم پرسیده امهیچکسهیچکسپاسخِ تنهایی ام را نمی دهد«آرمان پرناک»...
وتنهایی همچون روباهی که سر دوستی با هیچکس نداردآخرین گریزگاهی است برای دور شدن از تمام انسانهایی که مرا در گذشته آزردند وجای حرفهایشان همانندزخم های کهنه و ابدی زندگی را از چیزی که بود برایم تلخ تر کردنویسنده عطیه چک نژادیان...
در من، منی پنهاندلی بی جانکه سوزش می رودچون تیر از پیکانتمام آن خیالش در بی خیالی با خیالی درگیرامان از این آشفته حالیدلا گوش کن به تنهاییتمام زخم دل از آشنایی دلا گوش کن سحر ریزدکه از تن ها بلا خیزد..! «سید اسلام فاطمی»...
باید دمی بن بست باشی تا بفهمی که،شب گریه های مرد تنها در خیابان چیست«آرمان پرناک»...
باز هم بارِ سفر بستم و تنها در راه...هیچکس نیست بپرسد که چه حالی دارم«آرمان پرناک»...
پیشانیِ آینه را ببوسنمی دانیچه روزهاییچه شب هاییچه ها دیده از تنهایی...«آرمان پرناک»...
تنها یک پلک دیگرتنها یک پلک دیگرتنها یک پلک دیگرتا روشناییِ جنگلتنها یک پلک دیگرپسرم!نترس!تنهایی تو را بغل کرده است«آرمان پرناک»...
اونجایی که صیاد عزیزی میگه ..؟؟؟!!!کاش می دانستم بعد از مرگم آخرین سیاه پوش کیست ؟تا قبل مرگم جانم فدایت میکردم 🖤👑...
ولی اگه یه روز .مثل دوتا پشیمون به هم نگاه کردیم چی ....❤️🩹🥺...
دلم که می گیردیک فنجان چای داغ پشت پنجره بسته روی صندلی تنهاییدر رویاهایم به تو می اندیشمای آرام جانمزهرا نمازخواجو بیتا...
آدم دل مرده .....ترسی از مرگ ندارد ...❤️🩹🫠...
میگذره تا بفهمی ...؟من واسه داشتنت از خودم گذشتم ...🖤🥀...
اصلا طُ منو دوستم داشتی ؟...
همه چی خوب بود تا اینکه دلبر آمد 🖤🥀...