و تو از میان دردهایم
به استخوان رسیده ای
به عمق جان رسیده ای
عجیب میسوزانی مرا...
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من...
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما...
خاطراتت پیله کرده اند به جانم
هر روز می شِکُفد دردی......
دست بردم به دعا تا غم دل ناله کنم
غم دل داد سخن درد تو را چاره کنم
فیروزه سمیعی...
اگر این درد خلاصی ندهد این بارم
دار را در وسطِ تختِ خودم میکارم...
شبی از میان دردهایم روییدم
گل نشدم
خاری شدم در چشم باد...
با رویای ویرانم بساز
که درد را
باران نمی شوید!...
-مهدی ابراهیم پورعزیزینجوا...
تو را کم داشتن درد است
همان چیزی که می نویسم
تو اما
شعر می خوانی
مجید رفیع زاد...