بچه بودیم و چیزی نمی فهمیدیم، بچه بودیم و بی خیال بودیم، برای خودمان دنیایی ورای این دنیا ساخته بودیم و در آن سیر می کردیم، شنگول و سرخوشانه تک تک کوچه های کودکی را گشت می زدیم، چرخ می زدیم و برای خودمان خیال های جانانه می بافتیم. بچه...
در خیالم با تو پرواز میکنم پروازی به فراسوی آسمان نیلگون تا برایت آشیان سازم با دستان خویش منوتو بال زنان فرود میاییم به درون تاکه گیریم سرو سامان دستانت را به دستانم برسان
میان فلسفه ی زندگی لحظه ای به خوشبختی فکر کردم اینکه وقتی تنها قدم می زنی تکه ای از آسمان مثل سایه دنبالت راه می آید این یعنی خوشبختی؟ راستی من هر چه به زمین نگاه کردم مثل خطی ممتد بود مثل جاده ای بی انتها که فقط برای خودش...
من از پنجره چشمان تو آسمان آبی را دیدم که پرنده عشق پرواز می کرد در کهکشان دوستت دارم
«ماه را...» گاهی همهء زیبایی های آسمان تنها می شوند و می ترسند اما این ترس را به روی خودشان نمی آورند تا زیبا بمانند! تنهایی شان که فراوان شود آنها با آن همه زیبایی به کجا پناه می برند؟ ماه را می دانم! ماه را هرکجا که تو پناه...
صبح از سفر سخت زمان می آید زآنسوی زمین و آسمان می آید شب را به فراسوی زمین رانده به خشم صبحی که نفس نفس زنان می آید
«درخشان ترین روشنایی» روزها گذشت و شب ها هم آبی، سیاه شد و سیاه، آبی و میان من و تو هنوز فاصله هاست من از نغمه ی خوش آهنگ یک پرنده، از بوی نرم خیس خورده ی چوب درخت آبشار طلایی از لبخند سبز نارنجی برگ ها از قلب تپنده...
دستانت را به من سپار شاید سرخ ترین جامه ی انار را به تن نازک سبز برگ پوشاندیم و آبی ترین درخشان آسمان را به تن چوبین پنجره ها بافتیم دستانت را به من سپار شاید در خواب لطیف آزادترین پرنده ی باغ خفتیم و در تمام چنارهای صدساله ی...
شنیده ام کبوتری از دست های مادرم به آسمان پرواز کرده لالایی هایی مادرم همیشه عاشقانه بود من اما بعضی وقت ها زبانش را نمی فهمیدم ! حتما مادر به زبان فرشته ها با کبوتر حرف می زده که بعد ها " کبوتر صلح "شد
برف یعنی اوج دل نگرانی آسمان ...! می بارد که مبادا رد پای عشق در دلتنگی برگ ها گم شود ...
و خدا خودش شاهد است ..... . که چگونه آسمان برای شکستِ پرنده ای در پرواز می گرید که چگونه سکوتی پر وهم گلوی عاشقی را خاموش می کند که چگونه نفس دغدغه ی هوای خانه را دارد که چگونه یک صبحِ زود, فریاد می زنی آی عشق لعنتی در...
رفتن قانون چشم هاى تو بود و جهان من چیزى شبیه به آوارگىِ یک رویا نزدیک ، دور هر جا که هستى به آسمان بگو دردهایم درد مى کنند
اسم تو را به سنگ ها گفتم مشتشان باز شد هزار کفِ دست آینه کنار هم لبخندت را به آسمان نشان دادند
اندوه را می تکانَد از یقه پیراهنم انگشتانی که جمعیّتِ یاری است به گاهِ تنهایی در تو نگاه می کنم، شعر فراموشم می شود ای ابر بردبار که آسمان اتاق را به حرکت درمی آوری و چون قصیده ای بلند بر من فرود می آیی! لبخندت عفو عمومی است بر...
همیشه دلم می خواست بدانم پرنده ی بال شکسته ای که بعد از مدتها، برای اولین بار به پرواز در می آید آسمان را چگونه می بیند؟ تا اینکه عشق تو مرا از هر زمینی جدا کرد؛ و من در آسمان ها به پرواز درآمدم..
چشم به راه آبی ام و همین طورآسمان و کمی دریا مثل کوهستانی که تا کمر در برف هست سردم شده به دنبالم نگرد وقتی می خندی روی لبهایت نشسته ام و به آن شقایق کوچکی که در قلبت لرزید کمی آسمان تعارف می کنم...
به ماه می مانی در برکه نزدیک و ، در آسمان دور
من اینجا بس دلم تنگ است درون سینه ام هر روز یک جنگ است من اینجا آسمانم ابری و سرد است کنار برکه ی دنیا ؛ برایم زندگی ؛ پردرد و بی رنگ است ... .
اگر پایش به زنجیر است اما به سوی آسمان می روید او سبز سپهر نیلگون هرچند دور است ولی زیباست رویِش... سخت زیباست!
ابر توی آسمان شبیه درخت انجیر است. با یکی از شرکت های حمل و نقل تماس می گیرم. در آگهی تبلیغش نوشته است:« حمل و نقل هوای شرجی تابستان، سرمای استخوان سوز زمستان، عطر بهار نارنج و پیچ امین الدوله حیاط خانه شما با ما، به اقصی نقاط دنیا.» اقصی...
مرا نه آسمان برمی تابد نه زمین نه باد نه باران نه ماه نه خورشید نه کوه نه دریا، تویی که به ماه و خورشید و فلک فرمان می دهی عاشقانه دورم بگردند
آسمان من پر از هواپیماهای ملخی تک موتوره ای است که هیچوقت قادر به اوج گرفتن نبوده اند، بیشتر شبیه سمپاش های روی مزارع ذرت توی فیلم های قدیمی سیاه و سفید شاید، با بدنه جعبه ای شکل و بال های نردبانی و خلبان های پالتو خز پوش و عینک...
کنارت یک جهان شعرم..شبم.. شوقم..شورم..یک جهان آسمانم! بال و پرم، پروازم...یک جهان می خندم... می رقصم... کنارت یک جهان مال من است...
متولد بهمنیم... باران که بارید دلمان به آمدن رضا نداد! آسمان ابرهایش را گفت اینها مغرورند و حساس، باید برایشان از چشمهایتان بغض ببارید! ابرها شروع کردند بغض های سفیدشان را روی دنیا باریدند و ما شدیم دردانه های آسمان! از آن روز است که اگر دلمان بگیرد تنهایمان اگر...