متن امید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امید
باور کن محبوبم؛
هر کارى از دست من بر مىآید
فقط کافیست که دستانت
در دستان من باشد...
چه آرزویی زیباتر از اینکه آسمان روی سرت همیشه روشن باشد
و لبخندت هرگز از چهرهات رخت نبندد؟
لحظهای که شادی را در دلم کاشتی،
درخشش کوچکش هنوز ادامه دارد…
لحظهای بس کوچک، اما توانی به اندازه یک عمر.
عاشقانهتر بنگریم:
میتوان
جریان نبض زندگانی را
در دستان پینهبستهی پدر
در سینهی صاف مادر
و در نگاههای بیگناه کودکان شهر
با آبیِ چشمانی عاشقانه
و سبزیِ نگاهی ژرف
به تماشا نشست...
می زنم بر درت ای شاه، گدا را نظری
می توان بست مگر دل به امید دگری؟
من که بستم به تو امید مرانم ز برت
برسان بار خدایا ز عزیزم خبری
🍂 به من آهسته بگو...
به من آهسته بگو،
که هنوز در این جهانِ پُر زخم،
جایی هست برای دوستداشتن،
برای نفسهای گرم،
برای دلهایی که از رنج نمیرنجد...
به من آهسته بگو،
که عشق هنوز سلام میکند،
و کوچهی ما،
با تمامِ خاکِ بدیها،
راهیست به سمتِ روشنی...
من...
* در کشاکش تمام سختیها
و کم آوردنهایی که زندگی
برایمان رقم میزند،
هیچگاه اسیرِ عظمت
درد و غم مباش؛
که خدای تو
از تمام آنچه که دلت را
آزرده، بزرگتر است*
اگر روزی چشمهایت را باز کردی
و خودت را وسط یک کوره دیدی،
نترس و سعی کن از آن پخته خارج شوی،
چرا که سوختن را همه بلدند!
با احساسی پاک
آفتابگردانِ نگاهم را
به آسمان دوخته
گرمای مهر میجویم
از درگاهِ آفتابِ مطلق
دریای امیدی تو برای دلِ خسته
نگذار که در ساحلت ای یار بمیرم
سپیده
پردهها را کنار میزنم...
نور،آرام و بیصدا،
میخزد تو
و پهن میشود روی زمین،
چون فرش زربفت و لاله عباسی
خورشید هنوز از پشت بلندیها
سر نزده،
اما جهان را نویدش بیدار کرده.
پرندهها نخستین قلمهای این نقاشی تازهاند.
نغمههایشان،ریز و درشت،
بر شاخههای بیحرکت درختان مینشینند و خواب...
تانیا ؛ پیش از چرخاندن گاز،
تمام ظرف ها را ،شکسته بود.
چراغ روشن بود،
اما سایهاش از دیوار خانه غیب گشته بود.
حالا ،همه چیز ادامه داشت؛
فقط"او" از قاب زمان حذف شده بود.
و این صحنه،
متن ، همان حقیقتی بود که در جیب آن مرد زیر پُل...
قطعا خدا فراموش نمی کند،
قلبی را که به وقتِ سختی
به او پناه برد...
هیچ چیز قویتر از صبر و زمان نیست؛
و همه چیز برای کسی که میداند
چگونه صبر کند به موقع اتفاق میافتد.
گاهی
از لالایی سحر امیز صدایت
می شوم آواز خوان امیدی
که هر شب تار
روشنایی اش را
از فروغ
به عاریه گرفته بود
تا برای ملاقات با محرمانه ترین غزل هایت
تنها
گهواره ی آغوش تو را ببیند
👈گویند: دزد انسان بدى است.
اما نمیگویند که
دزدى فقط محدود به اشیا نیست
دزدى فقط جیب برى نیست
دزدى فقط کش رفتن شکلات از
قفسه هاى فروشگاه جان لوییس نیست
من میگویم اگر لبخند را از انسانى
دریغ کنی دزد محسوب میشوى
اگر شادى کودکى را از او بگیرى...
می بوسمت یک روز تنها
می بوسمت رویای زیبا
می بوسمت شاید نسیمی
آورده عطرت را به اینجا
زن بودنم،
هزار شاخه گل خواهد داد،
با هر نگاه مهربانش...
رها میکنم هر ترس و نگرانی که دارم
رها میکنم هر فکری که من را اسیر کرده
رها میکنم هر خشمی از هر شخصی دارم
رها می کنم هر ناراحتی از هر شخصی دارم
رها میکنم هر غمی که بر قلبم لانه کرده
رها میکنم هر دردی که مرا گرفتار...
زندگی هرگز نمی تواند کامل باشد اما همیشه می تواند زیبا باشد.
روزی میرسه که من تو خواب غلت بزنم یهو ببینم عه رفتم توو بغلت.
شمع خود را در آیینه دید و آهی کشید که:
•چه حیف اینگونه آب می شوم، هر لحظه سایه ام از قبل کوتاه تر است و غم در دلم موج می زند!
در همین حال، پروانه خنده ای کرد وزمزمه کرد:
•پرتو نور تو گرچه گذراست اما خانه را روشن...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، که بیصدا قلب را به تپش میاندازد.
گاهی از یک لبخند، که جهان را روشنتر از هر صبح میکند.
و گاهی از خاطرهای، که در تار و پود تاریخ و سرگذشت ما تنیده شده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال...