متن انتظار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات انتظار
هر شب بغض در من طلوع می کند
و خزان دست از سر آسمان چشم هایم
بر نمی دارد
بیا عشق را در من زنده کن
تا که همچون نهال
میان دامنت سبز شوم
بیا که من در انتهای هر شبم
بهار آمدنت را
انتظار می کشم
مجید رفیع زاد
می نویسم قلمم می شکند
می نویسم دواتم تمام می شود
می نویسم هنوز
در آخرین برگ دفتر
در انتظار صدای قدم های تو ام
علیرضانجاری(آرمان)
ولی بنظرم یکی از چیزایی که آدمو
پیر میکنه اِنتِظاره
انتظار برای یک پیام
انتظار برای محبت
انتظار برای دیدن و رسیدن !
انتظار برای یک آغوش
و
انتظار برای درک شدن . . .
چه غریبانه در انتهای دنیا
تو را انتظار می کشم...
می دانستی یا نه؟
که تو را
می سرایم
با هر طلوع خورشید
با هرخنکای نسیم
با هر شکفتن گل
با هر بار شنیدن آواز پرندگان نغمه خوان
و با رقص قاصدکهای باغ
و در هر غروب نبودنت را
به سوگ می نشینم
و خیره به راه آمدنت
در اندوه...
در انتظاری شیرین
شوق وصالت
همچون کبوتری از بام قلبم پر کشید
ای کاش انتظارمان
پایان خوشی داشت
تا به دور از هیاهوی فراق
لذت آغوش را
به دست هایمان هدیه می دادیم
مجید رفیع زاد
پنجره؛
آبستنِ انتظار
و کوچه؛
پا به ماهِ آمدن!
می تازد
اسب دل تنگی
بر دشت انتظار
-بادصبا
گاهی بخوان
آواره می شوم که بگیرم نشانه ای
در بی نشان دامنه ی بی کرانه ای
در کوچه باغ شهرک اقلیم آرزو
جغرافیای زنده به شوق جوانه ای
همراه رقص باد سحرخیز و آشنا
با حلقه های زنبقی از روی شانه ای
ای ابر بی دریغ سخاوت ترانه کن...
تو غریبه ترین آشنایی بودی
که من
در نگاهت خودم را جا گذاشتم
برای ابد
و انتظار آمدنت مرا کور کرد
درست مثل ذلیخا
من تو را بی نهایت دوست خواهم داشت
و رویای من این است که مرا
در پیری قوت قلب باشی...
و با عطر خوشبوی تنت جان دوباره دهی بر پیکر خسته ام از این سالهای دور از آغوش ...
و دیگر رویای من این است
که بارانی شود آسمان شب...
پشت در انتظار
پر از جوانه ی هستی بهار مثل تو
به پنجه های زمستان دچار مثل من
پر از شکوفه ی سیب و انار مثل تو
کویر حسرت لبریز خار مثل من
بسی طراوت رنگ و نگار مثل تو
فسرده حال و غمین و نزار مثل من
نشان و...
سبز می شود
درخت انتظار
حتی
در حصار زمان
باد صبا
نشسته بی قراری در دلِ من!
هوای انتظاری در دلِ من!
تمامِ من، از احساسِ تو شد شاد؛
تمامِ توست جاری در دلِ من!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
در لا به لای زمان هایت می جنبم که وقتی را برای حرف زدن با تو صید کنم
زمان هایی که به دنبال مشغله هایت هستی.
من دقیقا در همان زمان ها، منتظر پیغامی از طرف تو هستم
یا دست کم منتظر خواندن شعرهایی که برایت سرودم، هستم
هر شعری...
دست هایم
از انتظار تو یخ زد سرما بهانه بود!!
ارس آرامی