متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
تو نباشی، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
ماه چه زیبا بود...
اما ماه تنها بود...
ماه،بیخیال..هی..
ستاره.به خواب..
اما من دیدم ماه پشت ابر ماند..
و باز من ..
با این سیگار لعنتی ...
راه خودرا خواهم رفت...
رسیدم...
روشن شد....
بیدار شدم....
ماه دیگر پشت ابر نبود..
شاید،.
نه،،،
قطعا.،.،
ایراد من این بود...
که ماه...
تو نباشی
همه جا تنهایم
با خودم بودم..
تنهایی مخملی..
حس خوبی شد..
آدمک هوا پَسِ
آدمک هر چی دلِ تو قفسِ
آدمک دِلا میخوان عاشق بشن
اما عقلامون میگن دیگه بَسِ
آدمک زخمِ زیادِ رو تَن ها؛
لاجرم همه مونُ کرده تنها
شیمارحمانی
شاخه ی تنهایی
که هر روز
چند پرنده می زاید و
آسمانم را می لرزاند
می کشد سایه ی قدیمی را
بر صفحه ی کاغذ
به دیدنم که آمدی
ترکه ای انار بیاور
تا شلاق شود بر دستم
باید اسمت را با لهجه ی
پاییز بنویسم...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۴/۲۶
تنهایی
دست های لرزان من است
بعد از تو
هیچ عصایی
دلم را قرص نکرده......
محمدرضا سلطانی
یه روز، تنهایی ات رو، تنهاییم رو...
دعوت می کنم به یه قهوه
یه قهوه ی تلخِ تلخ!
من با حرفام، تو با خنده هات
شیرینش می کنیم:)
حرفهایى در دل هست
که توان گفتنش نیست
شاید هر روز آنها را برایت به قلم آوردم
مثل عشق پنهانى...
دوست داشتن ها...
بوسه هاى خیالى...
مى ترسم از تکرارِ این کلمات
چون خوب میدانم از بیانِ احساساتم
بر نیایم.
ترس از تنهایى ...
بى تو بودن جانم را به...
بگو حرفِ قشنگِ مهرَبانی؛
که پُر گردد دل از، حسّی نهانی!
زمانی که: دلم بسیار تنهاست،
مرا سرشارِ خود کن؛ می توانی!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
مرده ای در تحرّڪم انگار
حسرت گور در دلم مانده
دیگر از زندگی شدم ،،،ارضاء
جای چنگش به گُرده ام مانده
مثل دیوانه ها شدم ،،، انگار
با خودم حرف می زنم گاهی
اینهمه اسم توی گوشی تو
تا بفهمی چقدر تنهایی
کافه ای دنج ...شهرک ولیعصر
ساعتِ پنج ونیم...
«تنهایی»
با لبخند های تو
معنا می شود
روح، روح است
چه یک پیکر
چه صد پیکر
علیرضانجاری(آرمان)
انگار کتابی قدیمی هستم در
دورترین نقطه جهان
لابه لای قفسه های چوبی
نه کسی میخواند
نه کسی میداند...
دنیا به من گفت سرت را روی زانو هایم بگذار و بخواب اعتماد کردم ، رها شدم در آغوشش بیدار که شدم دیدم آبستن تمام خاطرات تلخ و شکست ها و غم ها شده ام ...
آه هر چه سرمان می آید از اعتماد است وگرنه کدام مردی آبستن میشد...!
نمیدونم از کجا شروع کنم برات بگم
از شکست هام؟
زخم هام؟
تنهایی هام؟
اشک هام؟
انقدر زیادن که نمیدونم از کجا شروع کنم
میخوام تمومش کنم
تا اون زخم ها تیکه پاره ام نکردن
تنهایی ها دیوانه ام نکردن
شکست ها ضعیفم نکردن
اشک ها غرقم نکردن.....
صدف مسعودی
قد کشیده اند
دلتنگی هایم
لابلای خاطرات غبار گرفته
تنهاتر از همیشه
در سکوتی سرد
در انزوای تنهایی و درد
کسی نیست جز حسرت و آه
جز بغضی جانکاه...
خسته ام
لبریز اشک
و چه غریبانه است امشب
شبی که
قد کشیده اند دلتنگی هایم...
بادصبا
با طلوع صبح و
رقص گلبرگِ شقایق و نسیم
و به همراه گل شمعدانی
که لبِ پنجره ها می خندد
من تو را
هر لحظه
هر کجا
می خواهم
و تو را
می خوانم
با سرودِ رودی
به دل تنگ و نگاهی که تو را منتظر است
ای که چون...
امان از این شبِ تنهایی و غم
امان از لحظه های پر ز ماتم
دلم تنگ است کجایی؟ مهربانم
که پشت دلخوشی هایم شده خم
بادصبا