متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
چنان بی قرار تو هستم که باز، قرار تو دارد دل و دیده ام،
به شبهای بارانی نو بهار، به باران ترین شیوه باریده ام،
چقدر بی قرار و دلتنگ توام،
یکایک همه کوچه ها شاهدند، پی تو اگر دربه در گشته ام،
تو جان و جهانم شدی! بی گمان،...
دلم به عشق تو زنده است،
به یاد تو و به هوای دیدن تو است،
دلم از پشت پنجره بی صبر وقرار است،
ساعت صبر دلم لحظه شمار است،،
دلم پروانه وار
با طلوعِ خورشید
می گردد به دور خیالت
و با نوازشِ نسیمِ صبحگاهی
در آسمانِ وجودم
به رقص در می آیند
گلهای آرزو
غـروب که می شود
احـساس می کنم چـقدر
بیـنِ تو
و بیـنِ دلِ تنـهای من فاصله است
و چقدر آمدنت خواب است و خیال
اما با طلوعِ دوبارهِ آفتاب
منتظرت می مانم
تا که بیایی
فـارغ ز هر کس
جـدا از هر چه پنداری
به جــان
صـبح و شـب
از تو پُرم
لبریـزم از صــد ها غــزل
#بادصبا
هیچ می دانی
که بی تو
در کوچه پس کوچه هایِ دلتنگی
مدتهاست
پرسه می زنم
و با سایه های غم گرفته ای که
نگاهشان بی قرار است
هم قدم شدم
تا اینکه قامتِ بلندِ آرزوهایم
بی آنکه تو بدانی
از این همه دلشورگی و تشویش
خم شد
و تو...
من از تبار عشقم و داغ دل دیده ام
چگونه شرح دهم زِ عشق خیر ندیده ام
گویند که عشق می مست ناب است وبس
می مست ناب هیچ، تلخی اش چشیده ام
جز عشق تو عشق دیگر ی ندیدم چون
از برای تو کور گشت دل و دیده ام...
به جان و دل هنوز هست شور عشق و عاشقی
لیک از فراق یار به خلوت خویش درد میکشم
گویند به ظاهر خوش خوشان عشقم گشته است
لیک جام شراب عشق بسان زهر میچشم
مستی رسیده است به چشم و اشک و جان من
چون شراب عشق با تلخی غمت...
مانده ام منتظرت بر سر آن چاررهی .
که دلم را بردی.
تا که شاید بیایی پسش اری،
دیوانه دلم را.
نداشتنت
بدجور
هوای
دلم را
بهم ریخته و
طوفانی کرده.
هر بار که در فکر تو غرق شدم
زنده باز نگشته ام
باید باشی
تا طلوع کند
درونم خورشیدِ عشق
تا پر شود
تمامِ وجودم از تو
و لبخند
مهمانِ همیشگیِ سپیده ی صبحگاهی ام باشد
آری باید باشی و ببینی
که چطور
نسیمِ خنکِ بهاری
نوازش می کند غنچه های یاسِ دشتِ خیالم را
و من از تو که نمی دانم...
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
یادِ تو هنوز بامن است ای یار
با اشک نشسته ام کنارِ دیوار
صبحی ست که آدینه یِ دل خاموش است
دل تنگِ توام ، نه خواب دارم نه قرار
سلامی به گرمایِ چشمان یار
که دل برده از جان و از روزگار
بگو عاشقی تا که جانم فدایت کنم
اگر تو بخندی ، دلم را به نامت کنم
هر لحظه؛ نو به نو
تکرار میشوی در من
تکرار میشوم در تو
با خواهشهای دل تنها
و مگوهای اشک و آه
تکرار میشوم از آهنگ؛ از صدا
از صداقتی که در سینهام مانده به جا
و باز
تکرار میشوم در تو
همواره... نو به نو...
کوزه و قوس تنت کهنه شرابی دارد
خرم ان باده که باساقی خودسِرنهانی دارد
تا لب از لب بنوشد چه بخواهم ساغر
سکر انگیز ترین حالت تو وهم غریبی دارد
دود خاطر بزدودم همه با لمس تنت
جادوی قول چراغ تو چه زوری دارد
باهمه مستی وتب داری من، باز...
درد دلتنگی دل را،
فقط چشم تو باشد دوا.
❤️✨
@bzahakimi
هوای سیب لبخندت نمودم
کمی اهدا نما؛ با یک بغل، مهر
✨🌺
پرزدم،
با بالِ سینه،
در هوای عاشقی؛
چون کبوتر گشت،
احساساز:
سرورِ عاطفه...