متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
سهمم از آن چشمان تو،
چیزی به جز حسرت نبود.
کاش میشد به نبودن های پر تکرار تو عادت کرد.
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
این نبودن های پر تکرار تو،
بدجور دلگیر است.
چه حسرت های پنهانی
میان سینه دارم از تو ای دوست.
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
بهار،
آفتابگردانیست
که رو به رؤیاهایم شکفته…
سرباز عزیز وطن…
بهار از راه میرسه،
خیلیها کنار سفرهی هفتسین نشستن،
اما تو…
کنار مرزها، در دل پادگانها،
برای آرامش یک وطن، ایستادی.
شاید دستت به سفرهی هفتسین نرسه،
اما غیرتت، سین هشتم این سرزمینه.
تو که عید رو با دلتنگی آغاز میکنی،
اما حضورت، بزرگترین عیدی برای ماست....
شعر من طعم غزل های لبت را می دهد
زین سبب شهد و شکر می ریزد از افکار من
خبر دادن که ماهیشی
حلالت باشه اقیانوس!
منم هستم! الهی شکر
منم، دریای بیفانوس!
تو این دردو نمیفهمی
که میگیره وجودت رو
چقد هر شب به یاد تو
شنا کردم نبودت رو
تو آغوشت، لباسم بود
ببین حالا تنم سرده
تو «آبی» رو نمیفهمی
تمومِ رنگِ من درده!
شبیهِ سنگِ...
با تمام شکستگیهایم دوستت داشتم
گرچه تو نیز مرا شکستی
اما روشنایی را در تمام وجودم گستراندی...
باید تصمیم میگرفتم
اما هیچ کدام از منها
پاسخ ندادند
بیخوابی فقط سوال میسازد
یک لحظه فقط یک لحظه
در سکوت بیسایه
شاید… شاید فقط باید تماشا میکردم
و در دل شب
نگاهم به عکسها خیره شد
چطور ممکن است
کسی در دل خواب
هنوز از آن سوی در
سراغت...
دل گیر تو بود
وگرنه
با پرستو می رفت
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....
مستانه کن آن، نرگسِ چشمانِ دل و
عاشق شو وُ با عشقِ دل از: من بِنِویس!
یک لحظه بگیر این، تپشِ نبضِ مرا
آتش شدماز: آتشِ گلخن بِنِویس!
خانهای قدیمیام
در کُنجِ خرابآباد
اگر «ای کاش» اجابت شود
اگر بیایی
دیوارهایم پُرعکس
حیاطم آفتابی
حوضم مزین به کاشی و ماهی
گلدانها، شمعدانی
و هندوانهی تلخِ بختِ من
شیرین میشود
احتمالاً
در آن دوران
کسی شبیه تو نبود
که ژول ورن
دور دنیا در هشتادروز را نوشت
وگرنه
مانند من
روزانه
بیاختیار، پروانهوار، چندین بار
دور سرت میگردید...
قلبم
شکارچیِ کارکشتهای است
هر بار نگاهم به تو افتاد
حرفِ عاشقانهای
از عمق وجود
از پا افتاد!!
گمان کردی
از جهانم دوری
بین من و تو
تنها
یک دست فاصله است
کافی است قلم بردارد
و از تو بنویسد...
احساس میکنم
چیزی در سینهام میجوشد
آن چیز دارد میجوشد
آن چیز دارد ...
آن چیز ...
آن...
قلبم! آه!
عشقت،
در من فوران کرد
و تو
سوارِ کشتی، دورادور، به نظارهی منی
یقیناً از نوادگانِ کریستف کلمبی
که این جزیرهی آتشفشانی را کشف کردهای
کشف کردهای اما میترسی
میترسی...
بهار شکوفا شد
در احساسِ سبزی
که تنها تو
بهارانهاش هستی