شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
امروز می خواهم هوایت را ببوسم!
زیبا شوی من چشم هایت را ببوسم!
آنقدر خوبی! باوقاری! مهربانی!
خانم! می خواهم صفایت را ببوسم!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
به شعرهای عاشقانه سلام!
به خنده های بی بهانه سلام!
کشیده ام به بوسه چشم تو را
ای عشق تا ابد یگانه سلام!
□ شاعر: سیامک عشقعلی
من تو را آن عطش جان تو را می خواستم
گوشه ای لب های خندان تو را می خواستم
من ز ماه نگهت کل جهان را دیدم
نازنینم من دو چشمان تو را می خواستم
ای غزالی که غزل زاده شعرم تو شدی
قلب من تیری به کمان تو را...
جنس آغوشت بهشت و دست ها اردیبهشت
سردی دست مرا اردیبهشتت تیر کرد
ارس آرامی
ساحل شدی تا از تو آرامش بگیرم
خوبی و بی همتایی ات را دوست دارم!
خوشبخت هستم در هوایت تا همیشه
خورشید من! زیبایی ات را دوست دارم!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
و دستامو به دستات می سپارم
چه خوبه! خوبه حال تو کنارم
بهت این قول رو میدم همیشه
کنارت باشم و تنهات نذارم
تو پیشم هستی و آرومم اما
همون اندازه واسه ت بی قرارم
تموم سال شد سبز از حضورت
با تو یک قرن تفسیر بهارم
به من لبخند...
ای گل خوش عطر! ای از ماه زیباتر سلام!
از دلم یک بار دیگر بر شما دلبر سلام!
گرچه می سوزم ولیکن خیر دارد این جنون
شد نمازم عشق! بسم الله! بر این شر سلام!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
لبخندتان امید می بخشد به قلبم
این صبح را این کوچه ها را دوست دارم
با شوق می خوانم نمازم را و اینکه،
ممنونتان هستم! خدا را دوست دارم!
شعری نوشتم بعدها باید بخوانید
خانم! من خیلی شما را دوست دارم!
دنیای من این روزها سبز از تماشاست
سرشارم از...
چه معصومانه پاک و مهربانی
بزرگی مثل یک دریا همیشه
خدا بخشید مهرت را به قلبم
تو را من دوست دارم تا همیشه
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
یک لحظه هم تنها نمی گذارمت!
حتی خدا باشد، نمی سپارمت!
من زنده هستم با هوای عشق تو
دیوانه ام! اینگونه دوست دارمت...
شاعر: سیامک عشقعلی
سفره نوروزیم را دل به یادت چیده است
لحظهٔ تحویل سالم ذکر لب هایم تویی
ارس آرامی
گرفتمش بغلم... بعد از آن رهاش نکردم
شده است قسمتی از من ز خود جداش نکردم
.
شبیه یک بت زیبا همیشه در نظر من
همیشه بوده کنارم ولی خداش نکردم
.
تو آن گناه بزرگی که هیچ کس نشنیده
تو آن گناه بزرگی که من ریاش نکردم...
.
محمدامین...
میپاشد احساس مرا, یک بوسه ی ناب
بر روی لبهای تو در, گهواره ی خواب
شرمی هراسان میدود, بر گونه هایت
طعم لبت چون دانه های سرخ عناب
مستانه میپیچد به گردم بازوانت
نیلوفری میگردی و من قلب مرداب
پر میشود, ذهن من از هذیان عشقت
تب کرده این دل...