شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
سوره ی شقایق ..
بسمه تعالی
رسید مژده ، دوباره بهار می آید
شمیم یاسمن و عطر یار می آید
همیشه جامِ نگاهم پر از ترانه ی توست
به این بهانه ، مکـرّر بهار می آید
برای آمدنت رنجِ عشق کافی نیست
به پیشوازِ تو ، چون انتظار می آید...
گفتمش بی تو چه بایدکرد
تاری از زلف سیاهش را داد
گفتمش مونس شب هایم تویی
از دور نگاه سردو بی مهرش را داد
به همه بوسه ای داد و به من از دور دستی تکان دادو خاطرات تلخش را داد
گفتمش می نشینم همه عمرم را ب انتظار
رفت...
نگار از ساحل احساس، رد شد؛
چه زیبا خوب بودن را، بلد شد!
نگاهم، چون که بر چشمانش افتاد،
همه حسّم به او، افزون زِ حد شد...
کلمه...
کلمه...
کلمه...
گاهی شعر نمی آید
بگذار سیر ببینمت...
می گفت من آمده ام آرام جانت باشم
آرام جانم نشد هیچ دشمن جانم شد
اگرچه از درِبسته پُر است دنیایم
ولی کلیدِخیالت ،امیدِمن شده است
بَدُل به باد شدم، دلخوشم به اینکه مرا
بهشتِ موی پریشان تو، وطن شده است
که تا تو را بسرایند دم به دم، انگار
تمام پنجره های جهان ،دهن شده است
پس از یک عمر دوندگی
حالا میخواهم بایستم کنار تو
کمی بیشتر از کنار تو
کنارِ کنارِ کنارِ تو
بادبادکت را دست بگیرم
و به وزیدنِ عشق گوش کنم
به پروازِ قلبت در قلبم...
من چرا شاعر و عاشق نشوم، وقتیکه.
سی و دو حرف الفبا، همه مجنون توأند.
تو، شبیهِ نرگس. روگرفتِ مریم
اسکنِ محبوبه. کُپیِ نسترنی.
تو همان یاسِ منی، یاسمنی
به من بگو چگونه به دنیا نگاه کنم
و چشم هایت را نبینم؟
وقتی که دنیا
زیر مجموعه ی چشم های توست.
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ تاب تاب گیسوانت شاخسار بهار است
پریشاט کن گیسویت را تا بهارم گل باراט شوב
از وقتی
سوسوی ستارگانِ مهرآفرین
چشمک زدند
در تلالو چشمانت
آسمانِ احساسم
مشتریِ مِهرت گردید
امروز که گذشت،
تمام قاصدکهای دشت،
سویت خواهند آمد؛
تا پیامرسانی باشند،
قصّهی ناتمامِ احساسم را!
در سر مرا امشب تب آن عشق سوزان است
"آغوش خود را باز کن فصل زمستان است"
بگذار تا وارد شوم در خانه قلبت
وقتی هوایم بی حضورت سخت بوران است
ما مثل یک روحیم اما در یکی پیکر
با تو تمام فصلهای من بهاران است
هر چه نزدیکت شدم، قلبت شد از من دورتر
با همه اهل تواضع. با منی مغرور تر
بیشتر از پیش احساس رهایی میکنم
هر چه در آغوش گرمت میشوم محصور تر
من به هر ساز تو میرقصم تو هم پس شاد باش
من که با هر ساز دارم مینوازم شورتر...