گاهی.... سراغم را بگیر... حالم را بپرس... نگذار فکر کنم چه پیش پا افتاده بودم... که بعد از آن همه خاطره؛ فراموش شدم!
خداحافظ! خداحافظ! سفر خوش، راه رؤیا باز پس از تو قحطی لبخند، پس از تو حسرت پرواز
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شود تنها بخند و خاطره ها را مرور کن
این روزها به هر چه گذشتم کبود بود هر سایه ای که دست تکان داد ،دود بود این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای اخبار منفجر شده ی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
پلکی زدیم و وقت خدا حافظی رسید ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دردم این نیست که او عاشق نیست دردم این نیست کہ معشوق من از عشق تهی است دردم این است که با دیدن این سردی ها من چرا دل بستم...
آلزایمر گرفتم یادم میره که فراموشم کردی...
دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش...
حال که رفته ای دِگَر، نَیا به خوابِ من، قَسَم به سوزِ عاشقانه ای، در آخرین کلامِ تو . . . !
گریه اگر که سَر دَهَم سِیل بَرَد تمامِ تو بَسته شکستِ بُغضِ من به غیرَت و مَرامِ تو .
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
تویی بهانه آن ابرها که می گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی
رفتی... آواره شد خانه ماندم غریبانه لعنت به بی کسی
موهایم سفید شد در انتظار کسی که قرار بود با عاشقی روسفیدم کند...
در رویاهای من هیچ عشق دیگری نمیخوابد تو خواهی رفت ما با هم خواهیم رفت بر فراز آب هایی از جنس زمان دیگر هیچکس در کنار من به درون سایه ها سفر نخواهد کرد تنها تو همیشه سبزی همیشه خورشید همیشه ماه
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگار تهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند! امروز عجیب... بی تو میمیرم...
حالا که آمدی حرف ما بسیار... وقت ما اندک... آسمان هم که بارانی ست
جان به جانم بکنند من دلم پیش همانیست که نیست...
بی نظیر بی حواس، حواس تو اصلا کجاست که هرجای دلت یه رد پاست توو دوره ای که دل مثل عروسکهای بچه هاست یادت بیار یه چیزی بین ماست
نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است...
گاهی... بی هوا دلم هوایش را میکند هوای اویی که؛ هیچوقت... هوایم را نداشت!!!
تو، غم انگیزترین دوریِ دورانِ منی...