متن غمگین عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین عاشقانه
                    
                    
                    "فراموشت کردم"
روزی نامت را در گوش باد نجوا میکردم،  
هر برگ پاییزی از خاطراتت رنگ میگرفت،  
و شبهایم با یاد تو ستارهباران بود.  
اما اکنون…  
نامت را از لبهایم ربودهام،  
خاطراتت را به دست باد سپردهام،  
و شبهای بیماه را به سکوتی بیانتها تقدیم کردهام.  
دیگر در کوچههای دلتنگی...
                
                    
                    
                    دوسم نداری
دل من، سرزمین بیبهاری شده است، 
جایی که خورشید بیرمق پشت ابرهای سنگین خاطرات جا مانده است. 
عشق تو، روز گرم تابستان در آغوش میکشید، 
اما اکنون سکوتی سرد در میانمان ریشه دوانده است، گویی پاییز بیرحمی بر گلهای امیدم باریده. 
 
اگر قرار است دیگر نام من در...
                
                    
                    
                    گاهی 
آهی 
نگاهت را 
به نگاهی عوض می کند...
                
                    
                    
                    تو چه دانی
 که مرا خواهد کشت،
 دست تو، 
تا که بگیرد دستی...
                
                    
                    
                    خدا حافظ ، 
ای که رفته ای !
 ولی نرفته ای
 از دلم  برون...
                
                    
                    
                    گرچه می دانم نمی آیی ولی چشم انتظار
در خیالت گاه گاهی پادشاهی می کنم
                
                    
                    
                    چـه دورانیـسـت فریادا، که دیگر همـزبانی نیست
مــیـان کنـجِ تـنــهـایــی، نـگاهِ مـهـربـانــی نیست
چه دورانیست،غـم افزون و دل؛پرخون و دیده تر
که حتی، آشــنایان را ز غمخـواری نـشانی نیست
بـه طاقِ ابـرویِ جانان ، نـمـانـده طاقـتـی درجان
ولی با ایـن هـمه، در دیدگان؛اشــکِ روانی نیست
دلا! بـیـزارم از ایــن زنـدگانـی،...
                
                    
                    
                    چجوری؟
با درد به جا مانده از ایام صبوری
من ماندم بی طاقتی و قصه دوری 
گفتی که به پایان رسد ایام جدائی
آوارگی و گوشه ویرانه چه جوری؟!
                
                    
                    
                    پنهان شده در سینه ی من درد عجیبی. 
جز چشم سیاه تو مرا نیز نباشد طبیبی.
                
                    
                    
                    شوق دیدار تو... 
تا این زمان خسته و پژمرده ولی زنده نگه ام داشته.
                
                    
                    
                    میدانی عزیزم؛ 
تو مقصر هیچ یک از زخم های من نبودی! 
فقط کمی دیر رسیدی...
من برای لمس شدن زیادی شکسته بودم.
                
                    
                    
                    رفت بی آنکه بداند.
چشمانش در دلم جا مانده.
                
                    
                    
                    مگر به وقت مردنم. 
بپره فکر چشمات از سرم
                
                    
                    
                    باران میبارد
یادت قطرهقطره
بر پنجرهی قلبم میچکد
در کوچههای خیس خاطره
صدایت میزنم
اما صدایم
لابلای آواز باران
گم میشود...
                
                    
                    
                    هم دارمت، هم ندارمت. 
در خاطراتم دارمت، در کنارم ندارمت.
شاید تو همان دار و ندار منی. شاید
                
                    
                    
                    چقدر دردناک است. 
زندگی با هجوم خاطرات کسی که باید باشد و نیست.
                
                    
                    
                    خطِ پیشانی من. 
از غم بی تو بودن است.
                
                    
                    
                    در غربت هر غروب
در انتظار رسیدن شب می مانم
تا شوق فردا
در گلویم بغض شود !
بدان امید
که در سپیده ای روشن
همچون نفس هایم
برایم تکرار شوی
                
                    
                    
                    بعضی از آدمها "قیافه زندگیشان" زیباست،
اما
"قافیه زندگیشان" نازیباست...!
                
                    
                    
                    بمان، مگذار که با فکر خیال تو و چشمات. 
دلتنگ ترین آدم دنیا شوم امشب.