متن ناامیدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ناامیدی
دیدم تمام شهر به من پشت کرده اند
پشت دری نشستم و تنها گریستم
گنجشکی ام
که پرواز
در یادش نیست
چوب لباسی ام
که از خمیازه ی پالتوها کلافه ام
ساعتی خوابیده ام
درآخرین لحظه های امتحان
خسته ام
خسته تر از
فوق لیسانسی بیکار
که آرزویش بی سوادیست
آری این منم، اما چه سود؟
او که در من بود دیگر نیست، نیست.
سوگ
نکند که ما اضافات دنیاییم،
که اینگونه خار و خفیف،
در به در،
به دنبال یک لحظه آرامشیم.
در پی تبسمی ناگهانی،
یا عصر بارانی دلپذیر،
شامگاهی دلنشین،
یکبار لذت برفبازی؛
چونان سگ پاسوخته،
سرگردان،
میدویم؛
اما دریغ از رسیدن
دریغ
چگونه است دویدن و نرسیدن؟
چگونه است حال...
گفتند صبر داشته باش
دگر نداستند دلمان از صبر لبریز است..
دست یاری دراز کردیم
سیلی قضاوت زدن