متن پنجره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پنجره
می رسم باز من به گوشمال سکوت
مثل بانگی که از فراز حنجره هاست
گفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگز
آسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
یک کمى از همیشه گذشته
عصرها ، رنگ پاییز سیر است
پنجره ، یک جهان بینى باز
رو به این کوچهٔ بى تو دیر است ...
.
از هم ، این رونق بى صدایى
باز ، چیزى نمانده بپاشد
در من انگار ، دست خیالت
دارد از من غزل مى...
پشت بام خانه پشت پنجره؛ باران مهمان شده است... .
بر آسمان چشمانم، مهر حیران شده در سردی
سکوت واژه های تو!
من تو را برای مداوا به شهر عشق می برم .
آنسوی پنجره
پاییز دارد
سر از پا نمى شناسد..!
و من ، یادت که در سرم مى نشیند
غمى از دلم بالا مى رود
مثل وقتى که
با گنجشگ ترین بهانه
گربه از درخت ...!
اینجا
من از آنسوی پنجره پرم ....
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست
اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
[در این شهر سیمانی،]
ﺍﻣﺎ،،،
--ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجره ها،
ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!
لیلا طیبی (رها)
پنجره را باز کردم
بوی تو داشت می رقصید
حالا
هزارسالی می شود
از باد می پرسم
پس کی به خانه برمی گردیم!
پنجره باد می زاید
دیوار، زندان
در، رفتن
تابستان، پاییز
پاییز، جاده را مچاله می کند
زیرِ سر می گذارد
به خوابِ زمستانی فرو می رود؛
در میانِ قدم هایِ آشفته یِ یک مرد
جاده را بهمن دود می کند
بهار، سقط شد
در و پنجره، دیوار
جاده، دود
وَ...