متن امید و ناامیدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امید و ناامیدی
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
در دل شب چو یوشیج به خلوتش بنگرید
زخم زبان زمانه، دلش ز جا برکنید
گفتند شعر نو که چه سود دارد، بگو!
این گل بینشان راچرا کسی نرویید؟
چون گل درون صحرای خارزار وجود
هر واژهاش به طعنه، ز هر دهان بشنود
اما سکوت او چو نسیم صبح دمید...
🌹 آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را
مقصر هر چیزی میداند، در حالی که سرنوشت هر کس چیزی نیست جز انعکاسی از شخصیت، احساسات، اشتباهات و ضعفهای او ...
🌈 امید …
دارویی ست که شفا نمی دهد ، اما درد را قابل تحمل می کند !
به هر حال ای دل، این درد خطِ پایان نیست
که این مسیرِ پر از درد، بیامان نیست
اگرچه خسته شدی از هجوم طوفانها
ولی بمان، که در این راه، جاودان نیست
ببین که ریشه ی امید، در دلت باقی ست
شکستهایم، ولی این شکست جان نیست
قدم بزن به...
وَعَسَىٰ تَکرَهُ شَیئًا وَفِیهِ خَیرٌ کَثِیر
تو بیخبر زِ حکمتی، کِه بَسته است در تقدیر
وَعَسَىٰ تُحِبُّ أمراً وَهُوَ شَرٌّ خَفِی
که در نهادِ آن بُوَد، غُباری از بلای تیر
وَاللَّهُ یَعلَمُ آنچه را، تو در خیال نگنجی
ببین که پشتِ پردهها، هزار راز مستسیر
رها کن این گِله زِ...
در خویش شکستم، به نجوایی خموش
لبخند به لب، نقش بر دیوار دوش
امید به خورشید، ولی شب به تن
در سایهی وهمی که شد بیخروش
سیراب نمودم گل پژمرده را
افسوس که خشکید زخم فراموش
بر دوش کشیدم تن مردهای
غافل که نماند از او هیچ هوش
ای مرگ،...
اگرچه بخشش آسان است و زیبا،
ولی بیاعتمادی ماند بر جا.
دلِ بشکسته را مرهم نهادن،
نه کاری سهل باشد در تماشا.
گر از مهر است لبریز آسمانت،
چرا رعدی زند در چشم دریا؟
به صد صدق و وفا باید بکوشی،
که باز آید نگاهی بیریا را.
بهار از شاخهی...
به خود، ای دل، بنا کن زندگانی را
رها کن بیهده سود و زیانی را
به پای خویش، ره پیمای این دنیا
که کس نارد وفا، جز همزبانی را
چه نزدیکاند این یارانِ بیپایان
ولی آخر دهندت بینشانی را
مشو غرق امید مهر بیپایان
که آخر بشکفد راز نهانی را...
شب دلم یخ زده بود توی دلم آب شدی
یار دیوانه ی من از شب و آغوش بگو
عشق ای نامه ی سر بسته ی خاموش ، بگو
قند هر روز من امشب ، عسل ناب شدی
شب پر طول و طویلی ست ، به یلدا نرسید
مست و محزون...
روزهایم گذرِ سایه و نور،سایه از بغضِ زمان، نور ز دور.
در هزارتوی افکارِ سترگ،نقش میبندد امیدی چو موج.
گاه در رؤیای فردای شگفت،گاه در زخمِ گذشته، نهفت.
دستهایم پر از ایده و وهم،چشمهایم به مسیرِ عدم.
❉᭄͜͡∙∙·▫▫ᵒᴼᵒ▫ₒₒ▫ᵒᴼᵒ▫ₒₒ▫ᵒᴼᵒ ا؋ـسو๛ کـہ رسیـבט بـہ تو سراب است
رسیـבט بـہ تو حقـہ ے ماـہ است
بوسیـבنت بوییـבنت همـہ عذاب است
گلے کـہ בاבے بـہ من خارבار است
قول و قراراے تو مال خزاט است
رسیـבט بـہ تو ؋ـکر و خیال است
در پس تک تک حرفایت غم و اندوه است اما در پس خیالت بی خیالی
برای من سخن از محبت میکنی اما از تو جز بی محبتی چیزی نیست
زیبایی ات برایم اهمیتی ندارد وقتی زیبایی دلت را به کسی دیگر داده ای
دیگر عشقت برایم کم رنگ شده گویی...