متن خواب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خواب
آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
باد دانههای برف را در هوا رقصاند
و من در خلوتترین خیابان شهر
با هر کدام از آنها هم صحبت شدم
تا شاید خبری از تو بگیرم...
خواب رفته است
پای شب
از گوشه نشینی
ومن
بارویای تو
از سر خواب پریده ام
علی مولایی
سپکو پارسی سره
بخواب خرسِ دهان گَس که
عسل به مزّه ی جنگل نیست
غمی رسیده به کندوها
که کَنده ریشه ی جنگل را
پیازدارِ خودت باش و
کِرختِ فصلِ زمستانی
«آرمان پرناک»
زندگی کوتاه است
درست مثل موهایت
درست مثل دست هایم.
بیرون بپر
از این خوابِ طولانی
و لمس کن
پلکِ حقیقت را...
«آرمان پرناک»
درونم
موجی است که
هیچ ساحلی را نمی شناسد
می چرخد
در هزار چرخش بی پایان
مثل چشمی که
باز و بسته می شود
بی آنکه نگاهی بیاندازد
نه صخره ای
نه سکوتی
فقط تکرار نبضی بی حافظه
که خودش را
مدام
فراموش می کند
و من
آن قدر فرو...
تحمل کن
کمی بیشتر از هیس
کمی کمی بیشتر از مُحاق
کمی کمی کمی بیشتر از نیمه ی لیوان
کمی کمی کمی کمی بیشتر از هق هقِ بالش
تحمل کن
آخرش است
این شعر
این شب
این قرص
این خواب...
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
تو
انگور فشاری می دهی
من
گلوی طنابِ دار
عجیب است
حتی
در خواب هم
با من لج می کند دنیا
«آرمان پرناک»
آن شب
خاطرم هست
شبی طول و دراز
شب یلدا که نه
شبی پر از دلتنگی
شبی از حسرت و آه
شب رویای رسیدن
به شبهای دگر
شب مستی
شب بی خوابی
شب راز و نیاز
شب مهتاب گرفتار
شب رسوایی عشق
شبی دور از نظر یار
شب در خود...
در سایه ی خاک، خفته در خلوتِ مطلق
زیباییِ خفته، تماشاییِ بی حد و حصر
در آغوشِ خاک، سیراب از بوسه ی باران
بهانه ای نهانی، برای شکفتنِ بی بدیل
زیباییِ خفته، چون گلی نو رسته در سکوت شب
بی خبر از هرج و مرجِ دنیا، در خوابی آرام و...
تمام تجربیات ما در این دنیا، یک خواب است،خودِ خودِ خواب... اما خوابی که در آن افکار و اعمال،نیت ها و واقعیت و پشت پرده ی هرچیزی که به ما مربوط است، ثبت و ضبط می شود، ما در این خواب، به طور کلی از مال دنیا حداقل یک چیزی...
فکر تو...
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل ان لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج...
با لبخندی از خواب برمی خیزم
و به آغوش خاک این روز را می پیچم
با هر نفسی روحم پر می شود از زندگی
صبحت را خوش بخت می خوانم
ای آفتابی که مرا بیدار می کنی
هر شب دلهره ی نداشتنت
خواب را از چشم هایم می رباید
ای کاش نبودن هایت تمام می شد
و قلب هایمان در آغوش هم می تپید
باران احساس
از ابر چشم هایم می بارید
و تو با گرمی دست هایت
دلم را قرص می کردی
برای همیشه داشتنت
مجید...