متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
یکی اینجا بدون تو ، دلش تنگ است،
واینجا بین یک دنیا ، چه بی رنگ است،
تمام لحظه های بی تو بودن را ،
به عودی میزند اما بد آهنگ است،،
تمام سهمم از دنیا، همان چشم سیاهت بود...
که قلبم را میان سینه می لرزاند...
نمیدانم چرا هر شب...
هوای چشم مــــن بی تــــو....
کمی بارانی و سرد است...
رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،
باید برود بی تو زند سرد، نفس را.
درد است تمامِ تپشِ ثانیه هایم؛
زیرا که دلم را نفسی،
همنفسی نیست...
شرابِ خون خورَد دلم،
زِ جامِ سردِ بی کسی؛
بیا؛ بشو، تو همنفس،
برای من؛ برای دل!
خط خطی ام کن زندگی
ولی من با تو زنده ام
یکی اینجا بدون تو دلش تنگ است،
واینجا بین یک دنیا؛چه بی رنگ است،
تمام لحظه های بی تو بودن را،
به عودی می زند اما بد آهنگ است،
از جهان مانده جان که مرا ترک کند، حال من به گونه ایست ک محال است کسی درک کند....
قابی شدم افتاده از
دیوارهای پُرتَرَک
از سفرهی این زندگی
چیزی نخوردم جز کتک
دنیا مرا آموخت که
در پیچ و خم باشم فقط
یک لاک پشتِ در به در
دریای غم باشم فقط
در روزِ روشن میبَرَد
گردوی عمرم را کلاغ
من، حاصلِ تفریقِ شب
من، تک درختِ توی...
باد دانههای برف را در هوا رقصاند
و من در خلوتترین خیابان شهر
با هر کدام از آنها هم صحبت شدم
تا شاید خبری از تو بگیرم...
در دل شبهای تاریک آسمان میسوزدم
شعلهای از عشق پنهان بیامان میسوزدم
در هوای وصل جانان بیقرارم روز و شب
چون شهاب از شوق دیدار آسمان میسوزدم
چون نسیم صبحگاهی در گلستان عشق او
بوی خوش از عطر گیسوی جوان میسوزدم
در غم هجران یارم چون شمع سوزانم به شب...
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که دیگر شده زندانی که
در دلم آشوب و نم نم باران بزند
سیل از اشکم به جوی خیابان بزند
غرق رویای تو و هرچه که خوانم همه توست
بیگمان هرچه از عشق که دانم همه توست
آمدم تا...
نیامد خم به ابرویم ز خنجر های بیگانه
ولی تا پای مرگ رفتم به لطف آشنایانم
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
بی تو تنهایی و دلتنگی و این پنجره ها
گر چه باران زد و سبزند همه منظره ها
چتر در دست خیابان به خیابان گشتم
تا که خالی شوم از بغض و غم خاطره ها
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...