متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
چه زیباست در امتداد زندگی
گاهی از اول آشنایی بگویی
پنجره های بسته دوباره باز شوند
نسیم عاشقانه بوزد
موهای تورا باد پریشان کند
ومن عاشقانه درپی باد
وگرفتن روسری ات را همچون بادبادک
بیایم پیشت و برگردنت آویزش کنم
وتو با چرخش موهایت دوباره بلرزانی دلم را
ونقطه سرخط...
صبح که بر می خیزم
های های دلم برپاست
صدای فنجانها بلندمیشود
برای نشستن دونفره مان
و من میفهمم
که یکی ازفنجانها قلبش هرروز میشکند
آدما گریه نمیکنن… نمیکنن
یهو صدای یه آهنگ قدیمی میاد، گریه میکنن
یه لباس کهنه میبینن، یه عکس قدیمی، یه خاطره گمشده…
یه پیام نخونده، یه اسم آشنا توی لیست مخاطبا
یه بوی آشنا توی خیابون…
آدما گریه نمیکنن از درد،
از بغضی گریه میکنن که جا خوش کرده تو...
چشمِ تو دریایِ احساسِ ناب،
چشمِ من، خون گریست از التهاب.
خندهات، آرامشی در جانِ شب،
سایهات افتاد بر دل، بیجواب.
رفتی و شبهای من بیصبح شد،
سینهام لبریزِ آه و اضطراب.
عطرِ تو، پیچید در رؤیای دور،
نامِ تو آمد به لب، بیاجتناب.
ساهر از شوقِ تو آتشخانه شد،...
بی تو یک دم تو گمان مکن
که من بی تو حیاتی دارم.
در سینه ی ما،
حسرت دیدار کسی نیست به جز تو
یک لحظه ز من جدا نشد،
حسرت دیدار تو ای دوست.
میدانی که من کیستم یا ابوفاضل ؟
همان گدایی که تشنه یِ نیمچه محبتی از جانب ِ توست ای روح پاک!
من همان بی سر و پایی هستم که با وجود دانستن وفاداری و خوش عهدی ات بازهم عهد بینمان را سرنگون کردم..
و تو؟ نه... به یاد ندارم قصد...
امشبم مثل خیلی شبا
نگام خیرهست به سقف
ذهنم یهسره داره صدا پخش میکنه
نه آهنگه، نه حرفای بقیه
فقط خودمم
با خودم.
هی سوال، هی تصویر
هی «چی میشد اگه...»
نه خستم، نه بیدار
یه جایی بین بودن و نبودنم
که هیچجوره آروم نمیگیره.
تو روز،
قشنگ قانعش...
میشود روزی رسد با تو بگویم حرف دل،
با تو از دلتنگی های نیمه شب گویم سخن.
از فکر تو بیرون نروم،
تا به تنم هست جان و نفسی.
دلم می خواست
برای تو بنویسد...
شب نوشت انتظار
ساعت می خواند تاریکی
حالا من در مداری ایستاده ام
با پاهای پیر...
گرفته از نگاه من.
نگاهت خواب شبهامو.
فکر چشات نمیزاره،
که خواب به چشم من بیاد.
• «فراموش میشوی، گویی که هرگز نبودهای.» •
— محمود درویش
چقدر ساده رفتی . . .
چقدر راحت شدم برایت یک خاطرهی محو در غبارِ روزهای شلوغ. نه صدایی، نه پیامی، نه حتی نگاهی از دور. انگار نه انگار روزی جانِ هم بودیم.
باورم نمیشود اینهمه زود، اینهمه بیصدا،...
تُ بدونِ مَن ؛
مَرا ڪم دارے !
مَن ولے بے تو ؛
جَهانم خالیستْ ... !
تو همه بود و نبود واژه های بی پایان احساس منی در رج به رج زندگی ام
شعر بهانه است جانا
تا " تو " را
بی دلیل
میان واژه ها
در آغوش بگیرم...
تـــــــو
قدم رنجه ڪن اے
عشق خیالت راحت جاے
تــــــــــــــــــو،تُوے دلم
تا به ابد پابرجاست
مرا در دلت بنشان
درست همان وسط
و اطرافش را با مهر بپوشان
و من دروازه بان دلت می شوم
تا که مبادا کسی بیاید و جای مرا بگیرد
چگونه بگذرم ازتو
تمام شیفتگی هایم درتو خلاصه شده است
تو به مانند گسلی هستی بر خانه قلبم