متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂
🌾☘
🌷
سینهء پرسوز
همچو شبم :روز
گُردهء دل قوز
به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
#مهردادپورانیان
#سهگانی
🌷
🌾☘
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
#سهگانی
اشکمان را طاقتی نمانده است از ضجه های دردی که ما را در برزخی به درازای عمر در ماتم نشانده است چگونه باز گویم از روزهایی که در هجوم هجری جانگاه که آن را پایانی نیست آه تحملی نمانده است؛ در دل گریستن و به زبان هیچ نگفتن در نارفیقی...
بیا
دنیا نمیارزد
به این پرهیز و این دوری...
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂
🌾☘
🌷
نیشی درون زخم
زخمی به رویِ دل
یک رخ میانِ اَخم
به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
#مهردادپورانیان
#سهگانی
🌷
🌾☘
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
شبانه در خاموشی
زیر سقف ستارگان
به دوش می گیرم
دلتنگی را
تا می رسم
به شهری
پر از آپارتمان های سنگی
که نامت را
قاب کنم بر پیشانی اش
که من رویا دیده ام
رنج ها کشیده ام
تا شاید با عبور گردباد
فاصله را دور بزنیم
که رگبارهای...
«قدر دوستی را بدان، پیش از آنکه سکوت، جای گفتوگو را بگیرد و دلتنگی، جای حضور را.»
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
در عشق بازی دلم گل پای هر دیوانه ریخت
تا که او هم گوی آتش را بر این گلخانه ریخت
عشق هیچوقت خاموش نمیشود یک جایی آن لا بلای خاطرات قایم میشود زاد و ولد میکند زیاد میشود
عزیز من
اگر در زندگی ات برای چیزهایی
که دوستشان داری جنگیدی
و به دستشان نیاوردی
ناراحت نباش
چرا که من در این گوشه جهان
تو را دوست دارم
فارغ از همه شکست هایت...
تو را برای آنچه هستی دوست دارم
نه برای آنچه میخواستی باشی
دستاری از شقایق برداشتهام
و آن را از خون دلم پر نمودهام
میخواهم در آن
با هزاران جان
اشکِ انتظار ببارم
"تو ناز میکنی "
تو ناز میکنی
و پس از آن، تمامِ شهر
به بازارِ خیال میآید،
که نازِ تو را بخرد.
من اما،
نه در معامله،
که در گلخانهی عشق،
نازِ تو را میکشم؛
چون نرگسِ خسته،
چون نسترنِ روشن،
که هر دم در هوای تو میشکفد.
این منطقِ...
«امیدِ وصل»
دست تو گر هوسِ زلفِ مرا دارد، چه باک
ما به دل راهش دهیم، بینیاز از تار و تاک
دست گر به زلفم ره نیافت، عشق در دل میرسد
امیدِ وصلِ جان، بیخویش در جان میرسد
«بزمِ دل»
چشم تو، آتش به جانم زد، کمی پروا بکن
دل به لرزه افتادهام، غوغا بکن
خندهات چون قهوهی شیرین، مرا بیخویش کرد
هوش از سرم بردهای، تنها مرا شیدا بکن
نازت از حد میگذرد، آهستهتر پیمانهریز
ساقیِ جانم شدی، با من همین سودا بکن
آخر این بزمِ دل،...
«یادگار عشق»
هر که در آینهی دل نقش رخ یار بماند
در صفای نفسش نغمهی تکرار بماند
گرچه طوفان ببرد برگ و شکوفه زِ بهار
عطر آن باغ به جان تا ابد انگار بماند
هر چه از عشق رسد، ماندنیتر زِ جهان
نام او بر لب ما همچو گلزار بماند
بس که این دل در غم تنهایم،آونگ شد
قطره قطره خون دل را، سنگ شد
دنگ دنگ ساعت ذهنم بگفت دل را بکش
جنگ جنگ دل، ز زنجیرش اسیر و منگ شد
.
به تو فکر میکنم
و این فاصلهایست که
بر مربع خاکستری خیالم پا دراز کرده
تا سایهای را
یواشکی ببوسد.
به تو فکر می کنم
مثل کودکی که بادبادکش را
باد برد،
یا سربازی از جنگ برگشته
تا با اشاره یک شعر بمیرد!
تا تو در آغوشِ من گل نکنی،
این بهار، بهار نمیشود...
اندوه
تمام عیارم را شکست
هزار تکه
تکه شده ام
منی که تنها
دلخوشی ترانه های بودم
که می آمد و میرفت
و حالا
از حضورشان میترسم
این اقرار آهسته ی من است
آیا محرم ناگفته ترین رویا های من بودی ؟
که از حضور تو در آینه
به مقام...
«دکمهی پیراهنش»
آنقدر دل بستهام بر دکمهی پیراهنش
که نفسهایم همه در عطر او پنهان شده
فکر آغوشش مرا در خواب هم آرام کرد
هر نفس با یاد او چون نغمهی باران شده
لبخندش چون سحر بر جامهام گل میدمد
دل اسیرش تا ابد در حلقهی ایمان شده
منِ افسون شده، لیلا همه دنیای من است
شمع و صهبا و دو دنیا همه لیلای من است
گرچه در دفتر تقدیر و قضا مجنونم
هر که عاقل شده جویندهی جا پای من است
قیس و فرهاد کجا و منِ شوریده کجا
قیس با چوب شکسته کفِ دریای من است...
عاشقانهتر بنگریم:
میتوان
جریان نبض زندگانی را
در دستان پینهبستهی پدر
در سینهی صاف مادر
و در نگاههای بیگناه کودکان شهر
با آبیِ چشمانی عاشقانه
و سبزیِ نگاهی ژرف
به تماشا نشست...
دلم، نازکتر از: مینای کاشی
هوایت میکنم وقتی نباشی
تو میدانی که حالم با تو خوبست
بپا حسّ مرا از هم نپاشی
و گریستم،
برای ما که زندگی رو آغاز نکرده
پیر شدیم...