متن بهار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهار
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّکَ الْفـَــرَج)
« بهــــار »
اندک اندک، آمده از ره ، بهار
تا کند دشت و دمن را گلعذار
میزند شانه به گیسوی چمن
با نشاط و خرّمی، دست بهار
ابر رحمت میچکد بر بام شهر
میشود جاری دوباره جویبار
غنچهها گل میکند بار دگر
میشود خرّم بساط...
دلهایمان میان دو نور سرگردان است…
از یک سو، عطر بهار در کوچهها، و از سوی دیگر، نسیم شبهای قدر که جان را میلرزاند.
چه تقارنی!
بهاری که زمین را تازه میکند و شبی که تقدیر را.
میگویند: "شبِ قدر، شبِ برگشتن است."
پس اگر آرزویی جا مانده، اگر دلی...
نوروز آغاز دوبارهی زندگیست؛ به بهار خوش آمدیم.
بهار که میرسد،
زمین، دستهای سبزش را به آسمان میرساند،
و شکوفهها، گونههای زمین را بوسهباران میکنند.
پرستوها، سرود تازهای در باد میخوانند،
باران، نامی از نور بر پیشانی خاک مینویسد،
و من،
در عطر نَمهبارانِ این لحظه،
با تمام جان،
شکوفا...
به نام حضرت عشق
بوی گل و سبزه و سمن و نسرین
بوی عشق و دل و دلداده و پروین
صنما قبله نما جان ودلم را به فدایت
که چگونه قدحی داده ای بامهر و وفایت
که طبیعت شده زیبا از لطف و نگاهت
دلدارا *حول حالنا* خواهیم از لعل...
سوره ی شقایق ..
بسمه تعالی
رسید مژده ، دوباره بهار می آید
شمیم یاسمن و عطر یار می آید
همیشه جامِ نگاهم پر از ترانه ی توست
به این بهانه ، مکـرّر بهار می آید
برای آمدنت رنجِ عشق کافی نیست
به پیشوازِ تو ، چون انتظار می آید...
ایستاده مرا بگیر باد!
این عکس باید برسد دستِ بهار
برسد دستِ زنانهترین شاخهاش
باید ببیند که روزگاری
برگها
از دستِ تنهایی
به خش خشِ خود
میافتادند...
بهار آید و بویش مستی آورد،
دل خسته ز غمها دستی آورد.
برآی ای نسیم از خواب کهن،
که خاک از نفَسَت مستی آورد.
ز خاکستر دی، جان برآرد بهار،
که در پردهی شب پنهان شد اسرار.
ز بیداد سرما نلرزد دلم،
که در سینه دارم شررهای یار.
بهار آید و خاک مرده بخندد،
نفس در دل خاموش شب بتندد.
ز طوفان زمستان نماند نشان،
که خورشید در خون خویش افکندد.
دلت را بهاری کن دخترم
اسفند با دسته گلی ، زیبا پیشوازمان آمده است
باران پاییزی غم ها را شسته است
برف زمستانی دلها را سفید کرده است
بهار آمده است بخند مادر
دلت سبز شده و لپت قرمزست
بخند مادر ،بوی عطر غنچه ها پیچیده است..
غم رفته و...
میان ماندن و رفتن،بهارِ عمرِ من طی شد
نمی خواهم مردد باشم از این بیشتر،کافیست.
عاشق چشم غزل خیزت شدم
دم به دم از عشق لبریزت شدم
ای بهار رفته با اندوه باد
بی بهاران فصل پاییزت شدم
تمام حرف دل است، اینکه با تو می گویم
به حرمت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس و حال اشعاری
اگر که خواب پریشان هر شبم هستی
نسیم و شبنم صبحی برای بیداری
بهار را به نگاه تو می...