متن افسوس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات افسوس
عشقت گذشت از من و با من وفا نکرد
گُل حق عشق را به زمینش ادا نکرد
قلبم چه پیر شد به ره چشم تو ولی
موی سپید ، رنگِ دگر با حنا نکرد
گفتند عشق، روی خوشی دارد و هنوز
یک روی خوش برای نمونه به ما نکرد
من...
ای دل چرا حال مرا امشب نمی بینی
حال دگرگون مرا در تب نمی بینی
این دردهایی را که من در سینه ام دارم
از دست این معشوق لامذهب نمی بینی
غم در دلم بیداد کرده بغض در سینه
جانم رسید از دست غم بر لب نمی بینی؟
این زجرها...
دلتنگت که می شوم،
حسِ پرواز--
به سرم می زند...
افسوس!
من پرنده ای محبوسم
[زخمی ی میله ها]!
لیلا طیبی (رها)
اکنون که زمان ایستاده است، من به دور ترین و کورترین نقطه ی افکار رسیده ام؛
پرسه میزنم و میگردم و میچرخم
و
پریشان این دنیا و ادم هایش هستم. همه در خودو خود در همه
و
همه در همه می چرخند و بیخیال هم راه بر هم گذر میکنند...
من چمدان بستم
که کوچ کنم از دیارَت...
افسوس!
که نمی دانستم
نخستین توشه ی سفرم
تویی!
تویی که در چمدانم
جا خوش کرده ای!
اکنون!
منِ درمانده؛
باید به کدام بی راهه بگریزم
تا از هجومِ تو و خیالت
در امان بمانم...؟!