متن بغض
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بغض
نمی دانم این فاصلۂ اندوهگین بغضت را خنده کرد ؟ یا خنده ات را بغض ؟ اما من مدتهاست گلویم را به تیغ بغض سپرده ام و خاطراتت را با سیل اشک هایم غسل می دهم ..!
این من بدون تو هیچ است و این هیچ را انقدر فریاد می...
گاهی خودت را گم می کنی ...
جایی میان هیاهوی ذهنت ...
در انتهای وجودت سکوت نامت را فریاد می کند ...
جادهٔ خیال را طی می کنی به مرز افکارت ...
در دل تاریکی آرزو را به آتش می کشی و تیغ بغض ردی می شود بر گلویت ......
ylda nvis چه قهقهه های دروغی سر دادم ...
که مبادا نشانی از تاریکی درونم پیدا کنند ...
چه روز هایی که آیینه تنها همدرد غم هایم بود ...
از ترس ضربه هایشان به تنهایی بر سکوی زندگی رقصیدم ...
آن زمان که باید تنگ بغض را می شکستم و...
یلدا
تو از عمق شب می آیی
تاریکی از تو جدا نیست
امشب چگونه آغاز می شود ؟
با غروب آفتاب و ظهور تو ؟
یا ظهور تو و غروب آفتاب ؟
تو ستاره ای بر شب تار
زلف سیاه تو شعر بلندی است رها بر همه سو
یلدا
تو...
یک کمى از همیشه گذشته
عصرها ، رنگ پاییز سیر است
پنجره ، یک جهان بینى باز
رو به این کوچهٔ بى تو دیر است ...
.
از هم ، این رونق بى صدایى
باز ، چیزى نمانده بپاشد
در من انگار ، دست خیالت
دارد از من غزل مى...
در خلوتگاه تنهایی:
روی خط ممتد آرزوهایم نقشی نمی بینم!
فقط، در کوچه های بی قراری انتظار می کشم.
ایستگاه پایانی را با ریلی از واژه هایی که،
قطار بغض هایم را با خود حمل می کند.
ای دل چرا حال مرا امشب نمی بینی
حال دگرگون مرا در تب نمی بینی
این دردهایی را که من در سینه ام دارم
از دست این معشوق لامذهب نمی بینی
غم در دلم بیداد کرده بغض در سینه
جانم رسید از دست غم بر لب نمی بینی؟
این زجرها...
🍁امسال حال پائیزمان خوب نیست!
به جایِ برگ های زرد و نارنجی آدم های سرزمینم می ریزند. به جایِ بویِ نَم باران، بوی آتش راهِ طرقبه، بلال ذغالی و نوشیدن دوغ آبعلی، بوی اندوه و رنگ غم بوی الکل و راهروهای بیمارستان می آید. حال شهرم خوب نیست. شهری که...
اگرچه،
در تصویرِ توی قاب-
لبخند می زنم اما،
این شعر؛
اِلِمانی ست از دلتنگی هایم
ادامه ی حُزنی که پایان ندارد
تو،
تنها مضمونِ
عاشقانه های جهان هستی
با دلیل رجعتِ خیالاتم
به تو،
تو!
بهارهای هر ساله ام فرق می کند
با این روزهای لعنتی...
طراوتی نمی بینم...