متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
دگر نیست،
و این آغاز دلتنگیِ من است.
جان کلام ما همه اینجا مسافریم
دل خسته از این زندگی درد آوریم
دنیانگشت چون بمراد دلی سزاست
از خیر این جهان غم انگیز بگذریم
تو دیدی که: به قلبم درد، جاریست
همان دردی؛ که تب می کرد، جاریست
نخواندی حسّ پردردِ دلم را
هنوز آن التهاب سرد، جاریست
آسمان راز دلش را به کسی باز نگفت
شاید او تاب ندارد به تماشا ماندن
غم نبودنت بد به جانم ریشه زده.
مثل سابق پیشِ چشمانم نداری جایگاه...
اگه زندگیم یه کتاب بود،
صفحهی تو
گوشهای خمیده داشت:)
امشب به یادت فال قهوه گرفتم.
چقدر لبریز بود از بی کسی و تنهایی.
ازهرم عشق چیز زیادی نمانده است
جزاینکه روی شیشه دل "ها" گذاشته
۰۰بَدَل به باد شدم، دلخوشم به اینکه فقط
مرا قلمرو گیسوی تو وطن شده است۰۰۰۱
نیستی و دلتنگی از سقف چشمانم چکه میکند.
نیازم به تو
نه از سرِ تنهاییست
نه بهانهای برای شعر
چیزیست
میانِ نبضِ کندِ غروب
و صدای نامت
که بیدلیل
در ذهنم تکرار می شود
عجب رنج عجیب و درد ناکیست، دوریت...
دلم گرفته و سَرتاسرِ زمان؛ خواب است
دلم گرفته و بی تو جهان؛ همین قاب است.
به یاد پدرم🖤
کاش...
.
.
.
کاش؛ امّا،
کِشتنِ این کاشها را سود نیست!
ندارمت دیگر
پیشتر نیز
توهّم داشتنت را داشتم
به سویدایِ دلم؛ لشکَرِ عقل آمد و بَس
دلِ ویران شده را؛
حاجتِ دلدار کجا؟
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
خسته ام از زیادی نبودنت.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
آن هنگام غزل که گفتی بنشین سنبل من
و من با لوندی گفتم که چه گفتی؟
که دلم خواست تکرار سخنت
و تو زیرک جانانه من گفتی هیچ
ای کاش هزاران یار می گفتی و باز
من می پرسیدم که چه گفتی
و تو باز می گفتی تکرارش
که شنید...