متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
عجب بی تو پریشان است حالم...
پریشانتر از ان زلف پریشانت...
درون چشم من جز تــــــو...
مگر کس خانه ای دارد...
رفــــــت...
بی آنکه بداند همه دنیایم بود...
تو به من
واژه ی دوستت دارمی
بدهکار هستی
که مُرد
پشت پرچین خیال تو
روزگاری در بیشه شیر جنگل بودم ولی امروز شغالی شل در گوشه خانه نشسته و به روبهی از پنجره خانه مینگرد که دست و پا تکان میدهد و به خیال سلطان جنگل بودن میرقصد....
خوشحالی مگر خانه ما چقدر دور است که مدت هاست سر نمیزنی؟
بـہ בوش کشیـבט هیچ بار ،سنگینے سخت تر از בلے کـہ از בرב سنگین شـבـہ سخت نیست،،
بـہ בوش کشیـבט בل پر בرב سخت است..
چشم هایت
به درد سرت می ارزد
مردی میان سه ضمیر
مبهوت مانده
من رد چشمان تو را
او رد مرا دنبال می کند
کافه تنهایی را
خشت به خشت آجرها
در گوش هم
زمزمه میکنند
برگشته و چون همیشه
فنجان دلتنگی را
سر می کشد
جادوگرشده ام
دعایی نوشته ام
یک طومار دلتنگی
با اشک چشمانم
و یک سبد دعا با آه دلم
بر دوش بادگذاشته ام
ارمغان خواهد آورد برایت
ومن حس خواهم کرد عطر موهایت را
وقتی که بادپریشانشان کند
و چه غبطه میخورم به باد
پنجره به هم میخورد
و میبرد باد...
ان نگاه ِ
پر تلاطم چشمانش
دستان عریان مرا ندید
وامروز، خورشید پشت پلک های ِ بغض الود من ، مرد است .
بعد تو با رفتنت، دنیا دگر دنیا نشد...
چشم خیس من دگر، با رفتنت بینا نشد...
بعد تو بسیار بودن، که خواستن جای تو...
جای تو باشند اما، این دلم راضی نشد...
دل به دریا زدم وخون غزل پارو شد
چه شود حک بشود مطلع او بر کفنم
چگونه فراموش کنم شبهای بی تو را...
وقتی که آغوشم بهانه میکند آغوشت را...
بـــــدون تــــو...
چه نزدیک است که جان من به لب آید...