متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
تا ابد حسرت آن لذت دیدار تو اندر دل ماست.
جانم تو بگیر، اما مرو با دگری.
چشم من تا به ابد چشم به راه چشم توست.
دل آشوبم و آرام دلم جز تو کسی نیست.
قسم به خدای غم و دلهره
من از بی تو بودن جهانم پُره
شبیه زنی پشت سیم سکوت
که از بوق اشغال هم دلخوره
من و لای خط لبت چال کن
بگیر و بچرخون و بالا بیار
بچسبون قلّابتو رو تنم
غریب و زمین خورده تنها نذار
بیا جشن بارون...
با من نبودی
و سالها
بودنت را با خود دیدم،
در چینِ هر آینه،
در خوابِ هر پنجره،
در سکوتی که
شبیه لبخندت نمیشکست...
به گرمای بیریای شانههایت قسم
هیچ جایی در این جهان
شبیه تو، خانه نمیشود
بیا دستهای زمان را
به آغوش شب بسپاریم
تا سکوت میانمان
حرف بزند
پیش از آنکه صبح
با واقعیت بیرحمش
میان ما فاصله بیندازد
در شبی مهتابی از امواج نور
در میان مردمی بینا و کور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
این وصال
روزی فرا خواهد رسید...
لحظه به لحظه زندگیم،
پر شده از خیال تو.
خاطراتم را..،
سیه چشمان تو پر کرده اند.
چشمان تو..،
آغازگر حیات ما بود.همین...
بغل کن مرا.
دنیایم آغوش امن و گرم تو را کم دارد
بغل کردم زندگی را،
بی تو عجب سرد و دلگیر بود.
لحظه به لحظه ی زندگیم.
پر از خاطرات چشم توست
تو فقط باش...
بودن تو کافیست برای جاری شدن معنا در جهان.
اگر پرنده هستی
آسمان، بیدغدغهتر پرواز خواهد کرد
اگر ماهی هستی
دریا آرامتر نفس خواهد کشید
اگر گل هستی
دشت ، رنگ تازهای خواهد گرفت
تو فقط باش...
بینیاز از واژه ـ بینیاز از اشاره
و بگذار عشق...
دل چو آیینه، ولیکن پر ز گرد روزگار
میکشد از خامشی شب تا سحر، رازِ نگار
ماه در چاه است و ناهید از نفس افتاده باز
میخورد خون جگر، شبگیرِ بیتابِ غبار
باد با دست دعا میرفت سوی آسمان
ریخت از دامان او پژواکهای بیقرار
نقش بر دیوار شد تصویر...
ساعت گیجِ زمان
در شب و روزِ
این عمر گران
لَحِظاتم پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده وار !
من بخندم یا بگریم
لا جرم چون سؤالی بی جواب
بر لبِ سرد زمان ماسیده ست!
گرچه
فرصت از کف می رود
قصه می گردد تمام!
لحظه باید...
لحظه به لحظه اش معجزه ای زیباست
خوشه خوشه طلا شدن برگهایش
نم نم بارانش و در پس آن عاشقانههایی
که مست میشوند به هوای دو نفره
رنگین کمانش شوق عجیبی دارد
هستند کسانی که دلباخته ی غروبش شده اند
اما با اینهمه ، اغراق نیست که بگویم
ای مرد...
هوای دلم ابریست چشمانم جای خود
شاید خودت هم ندانی که
چتر دستانت چه ها که نمیکند
در این حال و هوا
بوسه بن بستی است برای رسیدن به آزادی....
بارها و بارها روی پاهای تو به خواب رفته ام
روی آن چادر گل گلی خوشبو
و بارها و بارها
بعد از ساعت ها و ساعت ها
بیدارم کرده ای وبا عشق
دستی بر سر و صورتم کشیدی و
موهای پریشانم را شانه زدی
اما حال این پسرک کوچک درونم...