متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
با عبور هر گلوله
از سینهی من و تو
یک نقطهی اشتراک
در «ما» پیدا میشد...
ما
مقابل هم
دو پرچم بودیم در باد
که به هم دست تکان میدادیم؛
دو عاشقِ رها
در
مشتِ یک رویا!
هرچه زمان پیش میرفت
تکانِ دستها به رقص، شبیهتر
و موسیقیِ توپ و...
حضرت یار بهار است شکوـ؋ــہ ها בر حال پایکوبی اند
بیا شعرے مرا مهمان کن פּ جرعـہ اے قهوـہ اے بنوشیم
ـ؋ـالے بگیریم باران بر شیشـہ ے کاـ؋ــہ با قطرـہ قطرـہ وجوـבش غزل عشق می خواند.. بهار است شانه هایت کو
گرمے ـבستان פּ مهر פּ صـ؋ـایت کو
برگ هاے...
گفتند: تنها به یک شرط
نگاهم آزاد میشود؛
اینکه با لبخند، بدون معطلی، دودستی
قلبم را تقدیمت کنم
کاری که چشمانت با من کرد
گروگانگیری
در روز روشن بود!
بمون با من؛ که هر روز این
صدای تاپ تاپِ قلبم
برات آهنگِ دل داره
برات دل میزنه، هر دم
...شکسته پشتِ دلم زیربار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمرشکن شده است...
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
بیا، که عطر تو با نوبهار میآید
نسیم مست، ز کوه و دیار میآید
چو غنچه باز شود، خنده بر لب گلها
بهار، مست ز عطر بهار میآید
دوباره سبز شد ای یار، کوچههای زمین
طراوتی ز دلِ روزگار میآید
ببین که بغض زمستان شکسته در باران
قسم به شاخههای...
عشق تو دردیست بی درمان، گرفتارش منم.
خسته ام از زیادی نبودنت.
انتظار دیدنت،
قشنگترین انتظاریست که به تکرارش می ارزد.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
از وقتی که دیدمت فراموشی گرفته ام.
همه چیز جز تو را فراموش کرده ام.
نمیتوانم بگریزم ازتو
نمیتوانم بمانم باتو
که هردو سخت و ازتوانم به دور
محصورم در میان ماندن و گریختن
فرق چندانی هم ندارد
در هردو اشک هست و بیقراری و شادی مصنوعی
دلم درحسرت دیدارتو مینالد
به دنبال تکه ای میگردد که در لبهای تو جا مانده
همان لقمه بوسه حلالی که خش خش پای پشت دیوار حرامش کرد
گلویم را گویی با ریسمان گره زده اند
بغضهایم با هم سر دعوا دارند
و ازسقف چشمانم چکه های اشک غلطانند
درحسرت یک لحظه دیدارتو
و ذهنم دل مشغولی خودش را دارد
با بافتن رویاهایش
و لحظه ای شاد میشود و لحظه ای غمگین
جان دلم رهاکن این قصه را...
رویایی درسردارم
لباسش را باید خیاطی بدوزد
که عاشقی بلد باشد
میخواهم درشهرعاشقی به تن کنم
شهری خیلی دورتر از اینجا
دیوارهایش پرازنقاشیهای وفا،صداقت، مهربانی، انسانیت و ..
شاید نیمه گم شده ام را پیدا کنم
عجب حکایتی دارد دل من
با تافته های جدا بافته اش
ازصدای نفس پنجره بیدارمیشوم
و ازصدای لوند بازیهای بوسه هایت
شیطنت میکند لبهایت با ادای بوسه
وشیطان رجیم میشود
سیب لبهایت را گاز میزنم
نبودنت را نمی خواهم باورکنم
بگذار تا ابد با کودک درون شیطانت زندگی کنم
بگذار تا همیشه را با خیال بودنت سرکنم
با خیال بودنت عاشق...
می خواهم فراموشت کنم
خیالت نمیگذارد
هواییم میکند
به مانند پروانه ای در مغزم می چرخد
خودت بگو چگونه بیرونش کنم
وز وزهایش امانم را بریده اند
من ازشهربغضها آمده ام
از پیچش هرز علفهای دلتنگی باغ دل
هجرت کرده ام
دروگری قوی هستم
با داسهای فکر و اندیشه و سکوت
تقدیم به دکتر حسنا محمد زاده
رد پایت گم شده در کوچه ی سبز بهار
باز هم حرفی بزن شعری بگو از آن دیار
از دل حسنای عاشق ،از نگاه حجم سبز
از پری روز ، از زن آتش ، از نگاه انتظار
گفته اند یک روز،می آید برای دیدنم
گفته اند آخر به پایان می رسد این انتظار
مثل یک غنچه که تازه سر زده از شاخه ها
سبز، هستم بی قرارم بی قرارم بی قرار