متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
نگاه کردن بهت قشنگه
لمس دستات قشنگه
بغل کردنت زیر نور ماه قشنگه
بوسیدنت قشنگه
همه چی با تو قشنگه
تو یه پک کامل از قشنگیهای دنیایی.
درگیر چشمهای تو بودم
که بارانی شد
و ماه از پلکهایت افتاد
در فنجان قهوهی من
که دیگر تلخ نبود
پرندهای از ابروهایت پرید
و روی شانهام نشست
با صدایی شبیه خواب
و من
در امتداد باران
به عقب میرفتم
تا به لحظهای برسم
که هنوز نگاه نکرده بودی
از صبح تا غروب لبِ پنجره فقط
کارَت شده ست محو تماشای او شدن.
شبهای تار، مثل سه تار شکسته ای
در های و هوی دنیا، بی های و هو شدن
مِثل برگی زرد که افتاده از چشمِ درخت
واژه های تو شبیه قبل با احساس نیست
برق چَشمِ تنگ چِشمان پشتِ پلکِ پنجره ست
آنچه چشمک می زند از دور دست، الماس نیست
سلام چشم قشنگِ من
روزت بخیر دلیلِ زندگیم
خواستم بهت بگم
اون خنده های شیرینت روز منو میسازه
آخه من دلم میخواد
تو همیشه حال دلت کوک باشه
همیشه بخندی سرحال باشی
میدونی وقتی تو میخندی
من بیشتر از تو شاد میشم،
بیشتر از تو حالم خوب میشه
آخه من...
روزی میرسه که من تو خواب غلت بزنم یهو ببینم عه رفتم توو بغلت.
دوستدارم از زبونت شنیدن
مثل خوردن گوجه سبز نوبرونس؛لذیذِ لذیذ
وقتی اشتباه میکنم دوستم داشته باش
وقتی میترسم بغلم کن
وقتی میخام برم جلومو بگیر
من به تنها چیزی که نیاز دارم تویی.
از لحاظ روحی نیاز دارم یجوری وابستم باشی که یک ساعت هم بدونِ من نتونی بگذرونی.
اگه یه روز ازم بپرسن قشنگ ترین چیزی که با گوشات شنیدی چیه میگم شنیدن اسمم با میم مالکیت با صدای تو، خنده های قشنگت، دوست دارمایی که یهویی میگی؛ ناز کشیدنات اصلا هرجوری حساب میکنم وجودت آرامبخش منه.
من فقط یکمی خسته ام ...
بعضی مواقع فکر میکنم اونقدر دارم برایِ زندگی میجنگم،
که وقتی برای زندگی کردن ندارم ...!
مهم نیست چند وقته باهمیم،
مهم نیست تاریخ دوستیمون،
مهم نیست چقدر زمان باهم گذرونیدم،
مهم اینه که همیشه باهم حالمون خوبه،
کنار هم آرومیم و همو بلدیم،
تنها حسرتم اینه که کاش زودتر میشناختمت :)
سکوتم را شکست خاطراتت.
شب و تنهایے و یاב صـבایت.
در میانِ همهمهی دوستانش قدم میزد.
تفاوتِ شلوغیِ آنها با دیگران این بود که بهجای باهم سخن گفتن، با خودشان حرف میزدند.
مردی با پیکری لاغر و قامتی بلند، سیگار برگی در دستش بود و با خود میگفت:
• «چرا گذاشتی بره؟ مگه چی برات کم گذاشته بود؟»
یا دختری...
ڪـہ نباشـے...
زنـבگـے بـے تو ڪܩـے سخت گذر خواهـב ڪرב.
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، که بیصدا قلب را به تپش میاندازد.
گاهی از یک لبخند، که جهان را روشنتر از هر صبح میکند.
و گاهی از خاطرهای، که در تار و پود تاریخ و سرگذشت ما تنیده شده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه کوتاه، گاهی از یک لبخند ساده،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخ و سرگذشت ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با حضور یک “او” معنا میگیرند،
و جهان اطراف ما...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، گاهی از یک لبخند،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخِ ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با یک “او” معنا میگیرند.
شاید آن رؤیا، تکرارِ لحظهای باشد که هنوز در...
آرام میآمد تا خزان را به بهار تبدیل کند،
چنان من را درگیر کرد که آسمانم تیره و تار شد.
آمدنش بوی زندگی میداد،
مثل نسیمی که بر برگهای خشکِ دلم میوزد و یادم میآورد هنوز میشود سبز بود.
اما چه زود،
آن آرامشِ شیرین، به دلتنگیِ عمیق بدل شد....
دلم برای قدمهای رهگذرانِ عابرانِ پیاده تنگ میشود،
برای روزهایی که خیابانها پر از نفسِ تو بود.
یادش بخیر، وقتی بیدلیل میرفتی و من بیدلیل دنبالت میکردم،
نه مقصدی بود، نه وعدهای، فقط دل… که به هر قدمت دل میداد.
حالا خیابان همان خیابان است،
اما صدای قدمهایت را از...
دلم برای قدمهای رهگذرانِ عابرانِ پیاده تنگ میشود،
برای آن بیقراریهای خاموشِ خیابانی که هر غروب بوی رفتن میداد.
برای نگاههای گذرایی که هیچوقت تکرار نشدند،
و صدای کفشهایی که روی آسفالتِ خیس، مثل ضربانِ زندگی میدویدند.
حالا خیابان ساکت است،
و من ماندهام با خاطرهی آدمهایی که نمیدانم چرا،...