شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
به تو دل داده ام و از غم تو آبادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
شده ای وِرد زبانم چه بلند و کوتاه
رفته تا اوج فلک زمزمه و فریادم
سجاد یعقوب پور
لعنت به رفیقی که به حق رنجم داد
فاز برکت به حال بغرنجم داد
او که به زبان یار وفا مسلک بود
بی چشم و به روی گربه سان خنجم داد
از باب ریاضیات در رفتارش
رنجی به توانِ نمره ی پنجم داد
شانه که به سِقط دست او فارغ...
خواستم با این جوانی زندگی سازم ولی /
حال در فکرم که مویم کو و دندانم کجاست / بی نهایت ناامیدم مثل مجنون روی قبر / میل مردن هست در من خطِ پایانم کجاست
مهدی فصیحی
قانع ..
بسمه تعالی
تا توانی ، دستگیرِ ناتوان همواره باش
در میانِ حوضِ احسان مثلِ یک فوّاره باش
سنگ ، از دلجوییِ اطفال گوهر می شود
در حریمِ کودکان چون مُهره ی گهوراه باش
بسته ی رزقِ حلال ، آسان نمی آید به دست
روزی آماده می خواهی اگر...
🍃☘️گیسو به نسیم قصه ی عشق نوشت
تلخ و شیرینِ دل به لب ها سرشت
حرفی ز شراب و راز در گوش شب
این باده به جان آتشی خوش بنوشت☘️
...
...فیروزه سمیعی
دلم یک سرزمین امن می خواهد
پر از آرامش وشادی..
افقهایش پر از انوار امیدو..
پراز پرواز آزادی..
دلم یک عمر آسایش؛ دلم دریای آرامش؛ دلم یک جا بدور از این هیاهوی زمان آسوده میخواهد
دلم یک شهر خوشبختی بدور از ناله و فریاد.. دور از انتظار مادری رنجور می...
گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم
منت عشق از نگاه پر شرارت میکشم
ناز چندین ساله چشم خمارت میکشم
تا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم
برگرد افکارم پریشان است برگرد
خوابم پر از کابوس و هذیان است برگرد
من بی تو روزم شام تاریک است، هرچند
شب های تو بی من چراغان است، برگرد
دل خوش به تو بودم ولی حالا که رفتی
مرغ دلم سر در گریبان است، برگرد
گفتم نرو انگار نشنیدی و...
زردی ام را گونه ی بی رنگ و رویم را ندید
دانه های برفِ مانده روی مویم را ندید
دید چشمم چشمه ی خون است و می جوشد غزل
آه ...بغض بسته ی راه گلویم را ندید
پلک تا بر هم زدم رخساره ی شب رفته بود
من پر از...
تویی مجنون منم لیلا
چه لیلای زمین گیری
نداره در دل سنگت
نوای عشق تاثیری
نمیفهم دل من رو
چرا بردی وپس دادی
فدایی تو بودم من
چی شد که رو لج افتادی
دلم میخواست بشی سایم
همیشه روسرم باشی
نشی یک لحظه دورازمن
همش دور وبرم باشی
کمک کن...
در چرخش افلاک چه کس را خبر است؟ /
کاین باده به کام کی و کَس می خوردیم؟ /
بر دهر مخور حسرت و افسوس که هیچ /
جز عشق و شراب گوهری بر ننِشست/
...
....
فیروزه سمیعی
آسمان با این همه ابر
ابر با این همه اشک
و چشمه ها…
با این همه زلالی
مجال نمی دهند
این همه انعکاس
تا ببینیم که
خورشید چگونه می سوزد....
...فیروزه سمیعی
اما تو ماه من آخرین پناه من
رودخانه یخ زده شبی دگر بیا
اما تو ماه من شوق دیدنت گناه من
شب سرد و ساکت است وقت سحر بیا
اما تو آه من شاهد و گواه من
از پیش من نرو بمان با دعای من
اما تو آه من به...
دگر آنکه به نبودم نگران بود نبود
بِقراری که از این پیش به آن بود نبود
به بسامد به بغل هر چه عزیزم گفتم
آنکه جان گفتنِ او ورد زبان بود نبود
آنکه می گفت که از فاصله ها بیزار و
دلِ او تنگترین دل به زمان بود نبود
آنکه...
سَرزنده مشامی به سراغِ ثمرِ یاس
نسلی به تسلی به سرابِ ته گیلاس
هرگز نرسیده اثری بی غُل و غلیان
با انس به احساسِ جناسیده به خُرناس
آروغ زدنِ ،شامه گزندِ، لبِ طوطی
بر هم بزند حالِ ادیبانه ی اجلاس
سر می بَرد آسیمه مدادی که نهال است
تاکی بَری...
.شب اگر یلدا شود روزی به پایان می رسد
از سپند شب صدای تٓرکَشِ جان می رسد
از دل مژگان شب نم می چکد گلبرگ گل
بوی گل بر سنگ قبر شب فراوان می رسد
شاخُ شانه میکشد بر جور شب سرو امید
شب به تقدیر و سزا در بامدادان...
جناسِ آتشم اما ، شرارت در وجودم نیست
پلنگی بی شر و شورم ، غزالی در حدودم نیست
از آغوشم تب ناموس آتش پر کشید و رفت
از آن آتشفشان دیگر نشانی غیر دودم نیست
به اقبالم،، بد و بدتر ، ندارد فرق چندانی
نه ققنوسم نه خاکستر، مرارت در...
می شود جای خودم گم بشوم در یادت
تا تو با پیرهن گل گلی ات رد بشوی
بزنی خنده کنی شاد شوم
بلکه از این قفس لعنتی آزاد شوم
پر شوی، بال شوم سر به فلک ها بکشم
نقش یک پنجره از روی قفس ها بکشم