متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
پدرم..
بوی نان می داد
و دستانش مزرعه ای
که گندم
از بازوهایش بالا می رفت
اما حالا
کلاغی روی چین های صورتش
نوک می زند،
بوی نان را از دستهایش می پرانَد
ببین....
مشت پدر
پر از آرزوی خرده های نانی است
که کلاغ پنیرش را دزدیده است...
تو....
از کدامین اتفاق افتاده ای
مرورت که می کنم
شادمانی از گونه هایم سُر می خورد
مرا....
ببر به جایی که
هوای تو
نیست....
نیستی و نبودن تو بدجور...
باعث شده دیگران نیایند به چشم...
در لحظه زندگی کن
وبه لحظه ها دل نبند
لحظه ها اگر وفا داشتند
غزل خداحافظی ، نمی خواندند..
درد و درمانم یکیست...
آن هم سیه چشمان توست...
دیدم تمام شهر به من پشت کرده اند
پشت دری نشستم و تنها گریستم
مانند کوزه ای که شده گونه هاش تر
بر شانه های دخترِ دنیا گریستم
دیشب به روی دفترِ دریا گریستم
اشکم به ته رسید، دلم را گریستم
رفتنت
آغاز ویران شدن قلبی بود
که همیشه از هراس نبودنت می لرزید
بیا و فاصله را بردار
که من هرگز
لحظه های بی تو بودن را
نخواهم بخشید
به باران اعتمادی نیست هر شب به یادت نمی بارد
ب دلم نظاره کن هرشب ز دلتنگی خون می بارد
زمانی ک دلتنگ می شوم:
نه می توانم گریه کنم نه می توانم بخندم
فقط در سکوت فریاد می زند..
در وجود من دختر یست که لال است
نه می تواند گریه کند نه می تواند بخندد
فقط در سکوت فریاد می زند..
درد گویی ما را آرام کرده است..
هیج پروانه ای
خبر از بهار ندارد
سالهاست که این زمین
برگهای زرد را می جود
تا با، باران به دیوارهای شهر بکوبد
حالا کلاغی که خط برف را می خواند
با سکوت این شب سرد
روی فراموشی برفها
خط می کشد...
در این هوای هیچکس
نبضم برگ خشکیده ای است
در دستان باد
با سینه ای
پر از نوحه های قدیمی
که تو را صدا می زند
درد و درمانم یکیست ـ..
آن هم سیه چشمان توست...
اشکم کبوترانه
ابری به ناف شب می دوزد
دلتنگی همین است...
از تو که می نویسم
کاغذم بوی غزلهای سوخته می دهد
تو که بودی؟
تُ ...یاشبحی از الفبای گمشده
#رویاسامانی
من سعدی نیستم، جفا بینم و غزل عشق بخوانم ...
من وحشی بافقی هستم ،از بامی که پریدم ،پریدم…...