متن درد دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد دل
مانند کوزه ای که شده گونه هاش تر
بر شانه های دخترِ دنیا گریستم
دلتنگی یعنی بغض کنی
در خودت فرو بریزی
شانه ای نباشد سرت را بگذاری
دستی نباشید مرهمی روی زخم هایت بگذارد
خود را در کنج اتاقت حبس میکنی
با حسرت عکس هایش را تماشا میکنی
در تنهایی جان ب جان تسلیم می شوی
خشت خشت وجودت ویران می شود…
ودر...
زمانی ک دلتنگ می شوم:
نه می توانم گریه کنم نه می توانم بخندم
فقط در سکوت فریاد می زند..
ای دوست غم مخور آه تو وجدان خوابش را بیدار میکند..
میدانم دست یاری دراز کردی و سیلی قضاوت خوردی..
آه تو ،تازیانیست به وجدان خفته اش ..
غم مخور فصل ها در حال گذر هستند..
خزان تو بهار میشود
زخمِ صد شمشیر بر دل هیچ تاثیری نکرد
نیشِ یک زخمِ زبان قلبی دگرگون می کند
هیچ بار سنگینی ،به حمل دلی که از درد سنگین شده سخت نیست،،
به دوش کشیدن دل پر درد سخت است..
عبور ازتو چه رنجی دارد
تو را دلنوشته ای میکنم بر کاغذ
و کاغذ تب میکند
از تن خسته حرفهایم
کاش میشد نقاشی ات میکردم
که آن هم مجازات دارد
بگو با تو من چه کنم
روبروی گلدان شمعدانی درد دل گفتم و بغضم ترکید
از آن روز، اشکهای شمعدانی ،مسئول آب دادن گل شمعدانی شده اند.
دلم بغض دارد ببار باران
ای قلم با انگشتانم سازگاری کن، ناگفته های زیادی
در دل دارم..
غمم این است که انگشتانتم هم دگر توان یاری کردن
متن هایم را بر دل دفترا ندارد..
من به پایان نبود تـــــو...
در این قصه شکایت دارم...
من و تو،
غروبگاهان
روی نیمکت پارک، میعادگاهمان بود.
درخت کنار نیمکت
که همیشه درد دل های ما را می شنید،
تنه اش خمیده است.
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی