متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
مثلا یه نصفِ شب که حسابی دلتنگی، دوباره بری کل پیاماشو برای بار هزار و چندم بخونی و اشکتو پاک کنی و زیر لب بگی:
ولی اون محال بود بی من جایی بره!
کلماتی که از ساعت شب به بعد برای آدمای که دلتنگ
الان کجاست؟
دوست دارم!
دلم برات تنگ شده
طُ هم منو دوست داری،
وکلی قطرات اشک های قابل شمارش نیستند
باران هم بارید
باد وزید
آسمان ابری شد
نه باران شست
نه باد برد...
چگونه است
این دلتنگی های آدمی؟؟
کاش در آخر این قصه ی پر غصه وصالی باشد
باز از چشم تو در چشم من از عشق نگاهی باشد
گرچه من بنده ی کافر شدم و سجده به آدم کردم
یا رب ای کاش که در خواب شب از یار نشانی باشد:)!
نوشتن
انگیزه میخواهد
علاقه می خواهد
بهانه می خواهد
حال و هوای خاص میخواهد
و یا دلیلی زیبا
که اینها
تنها با فکر کردن به تو ایجاد می شوند
امیررضا بارونیان
میشه نگام کنی ؟!
چقدر خوب نگاه می کنی ؛
میگم میشه هر لحظه که خواستم نگام کنی
آخه اینجوری که نگا می کنی
قشنگ میشه خوشبختی رو حس کرد ...
عاشق من بودی یا تصوری که ازم داشتی ؟
دنیای عجیبیه
یه نفر رو دوست داری اون یکی دیگه رو دوست داره
اون هم یکی دیگه رو
و همین جوری ادامه پیدا می کنه و میشه عشق یک طرفه
[گویا]
عزیزم گویا که دلتنگم شده ای؟!
به این خاطر است که احوالت را نمی پرسم
خدا می داند که بعد از مرگ هم
دیگر در طلب عشق، دست دیگری را نخواهم گرفت.
...
عزیزم گویا نمی دانی و
خیالات عجیبی با خودت کرده ای!
نمی توانم خودم را به...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارد
در کوچه هایش با هوایت غرق دردم
این روزها حالی نپرس از من که بدجور
این شهر را یک شعر سرخ از غصه کردم
بعد از تو حسرت شد برایم مهربانی
اینجا تمام مردمش قهرند با هم
از ازدحام پوچشان پیداست...
گفت: چند سالته؟
گفتم: ۳۰
گفت :بیشتر میخوری
گفتم : آخه خیلی روز ها رو دو بار زندگی کردم ..
همین را کم داشتم!
اینکه کلمات هم،
در نبودنت،
برای روی کاغذ آمدن؛
طاقچه بالا بگذارند!
- کتایون آتاکیشی زاده
تمام داشته هایم
زمانی که نیستی
از من سلب می شوند
جز نفسی که آن را
مدیون یاد تو هستم
وقتی که مرا در آغوش می گیرد و
آرامم می کند
در تمام لحظه هایی
که همچون غروب جمعه
دلتنگ می شوم
مجید رفیع زاد
خانوم جان همیشه می گفت هر وقت دلت تنگ شد
میل بافتنی رو با یه گوله کاموا بردار
بعد بشین و برای خودت،
یه ژاکت بباف !
همینجور یکی زیر یکی رو
خوشی ها و محبت ها رو بیار رو
هر چی تاریکی و دلخوریه رو ببر زیر
به خودت...
تو دیگر با دلم کاری نداری
بر این آشفته یک راهی نداری
که گفتت با دلم نامهربان باش؟
که جز آزار من کاری نداری...