متن شاعرانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعرانه
بگو چگونه شکوفا نشوم ؟
مجاور فوکو و تودورف
که رخنه کرده ای در زاویه دیدشان
و به اعجاز می کشانی انگشت های جهان را
دست پروده ی گدام درخت تناوری؟
که جوانه را خوب می فهمی
مریم گمار
بی تو...
انگیزه ای برای بیدار شدن نیست
با خیالت اما باید خوابید.!
صبحِ بدونِ تو ، ارزانیِ آدمها...
دلِ من خوابِ تو را می خواهد💗
بهزادغدیری
و من
هر روز الفبای گیسوی
تو را می خوانم...
تو نباشی، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
در هر بهار، جهان پر از حسرت آزادی می شود، در لحظه ی خیره شدن کرم خاکی، به جرقه ی پرواز پروانه در آسمان صاف. مهدی بابایی( سوشیانت)
آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو
قدحی غرق شرابم که پرم از می تو
به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت
بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو
ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را
می رود سوز زمستان به سراغ دی تو
هرکه...
ای کاش زمان را به زمین دوخته بودند
امروز دلم تنگ تر از روز گذشته ست...
جلی ایمان لی...
من که شاعر نیستم اما نمیدانم چرا
تا تو را میبینمت انگار حافظ میشوم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
خواستم چیزی بگویم که وجودم خشت،خشت
پُرشد از دیوار و درهای جهانم پاک شد
رضا حدادیان
۱۴۰۲/۳/۲۲
سخنت بند دل و شیره ی انجیر نشد
رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد
به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر
که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد
شب هجران تو ، آن روز که می کرد دلم
خواب در چشم و خیال از نظرم سیر...
عطرِ گل و باران و ترانه کافیست
دنیای من و تو عاشقانه کافیست
لبخند بزن، رسیده فصل پاییز
یک صبح قشنگ و شاعرانه کافیست
بادصبا
برایت باد را، از وزش باز می دارم و
برایت خورشید را، پایین می آورم و
دریای را در حیاط می گذارم و
ماه را داخل پنجره زندانی می کنم،
این ها حرف های قلبمه سلمبه ی شاعرهاست!
تو بمان،
من برایت می میرم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
ایستاده ام بر پیشانی آفتاب
و نام تو مرور می شود
بر حروف ناتمام کلمه
کنار یاکوبسن ، بارت و سوسور
تو می رقصی بر اندام شعر
مریم گمار
و من؛
اگر شاعر بودم،
بند بندِ وجودت را؛
به قافیه و ردیف می کشیدم
آخ که؛
اگر شاعر بودم من ...
قطره را رود می فهمد
رود را دریا
امّا دریا را؟
رضاحدادیان
شعری از کتاب دستمالی از ستاره
گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست
بهترین محصول حالم در بَرِ ابروی توست
چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود
عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست
مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است
صاحب این زحمتم، زیباییش کندوی توست
من شدم صیاد گیسوی رخ...
قصه گو! وصف مرا صدای یک ترانه کن
دفتر عشق مرا بر عاشقان نشانه کن
به شانه های سنگیه غمِ زمان بها مده!
چو شرح حال فرقتت زفرصتِ بهانه کن
قصه گو ، آرام گوی، توصیف غم های دلم
زخم و تخریب دلم ، تو عمق یک زبانه کن
هر...
صدای هوی هوی باد
ته مانده ی خاطراتِ سرم را تکان می دهد...
خورشید مدام زیر ابرهای سرگردانی که اینطرف و آنطرف پرتاب می شوند. پنهان می شود.
سرم به سمت آسمان برای درد و دلِ کودکانه کج می شود. انبوهی از سوال ها درون مغزم بی نظم رژه می...
من صدایی هستم که تنها به گوش تو آشناست..
آریا ابراهیمی