شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
در را که می بستی
شمع
در آخرین لرزشش
به تاریکی
می پیوست
زندگی
در گوشه ی اتاق
چمدانی را
بی صدا
باز می کرد...
و من
میان بغض و رفتنت
با زمان
چانه می زدم
برای لحظه ای بیشتر...
.....فیروزه سمیعی
«عشق بی معامله»
ترازو نیست که بسنجد
دفتر حسابی نیست که تراز کند—
این عشق آزاد نفس می کشد
رها از بند مبادله
نه طلایی نه وعده ای
نه بدهی در آسمان حک شده
فقط ضرب آهنگ آرامی
که دو قلب می نوازند
به زبانی کهن تر از زمان
نه...
فقط تو مال منی و منم کنار تو هستم
چه حس و حال قشنگی که در بهار تو هستم
همیشه عاشق و مجنون، تویی نشانه ی از عشق
تو از دیار شکوفتن ، من از تبار تو هستم
سجاد یعقوب پور
پاهایت
در گام های سرخ
آتش بر تن زمین می زنند
رد کفش هایت
خون را به گل ها برمی گرداند
گلسرخ ها
زیر قدم هایت خم می شوند
پرپر
مثل آغوشی بی پایان
که در شعله های تو
جان می دهد
خودت می دانی
هر گام
یک قصه ی...
در کوچه ای خیس از نم بارانی
تنهایم و خسته ، غرق در حیرانی
هر قطره ی باران ز غمت می گوید
دلتنگِ تو ای عشقِ شدم ، پنهانی
....
.....فیروزه سمیعی
آهای عاشقِ تنها، قلبت هنوز گرم است؟ یا زیر این بارانِ سرد، یخ زده و کم رنگ است؟
درختی که کاشتی، سبز است هنوز؟ یا با برگ های زرد، در خواب خسته فرو رفته؟
آهای دل سوخته، عشقت هنوز جوان است؟ یا زیر غبار خاطرات، کم رنگ و پریشان است؟...
نمی داند که عشق او رگی با جان من دارد...
انوری
یادِ تو
مصلحتِ خویش
ببُرد از یادم...
به چشمانت قسم دنیا منی تو/
به جانم بسته ای، رویا منی تو/
تو باشی زندگی رنگینترینه/
تمام لحظه های زیبا منی تو...
...
...فیروزه سمیعی
تویی آن نرگس زیبا ، مثال ماه میمانی
قشنگی..زندگی بخشی، سرود عشق میخوانی
منم آن مرد خوشبختی که در قلب تو جا دارم
بزرگی با گذشتی تو ، رسوم عشق میدانی
سجاد یعقوب پور
خودم را کنار می گذارم
نزدیک تمام شدن
تا هردو بزنیم
زیر یک چیزی
من... گریه
...
و تو،من...
....
....فیروزه سمیعی
☘️عشق
لحظه ای کوتاه
که تلخ و شیرین می شود
در لبانت
و
حرف هایت
آسان ترین دروغ
در چشم های پر از راز...
...🍂
...فیروزه سمیعی
حالا دیگر تو نیستی
اما من
با خیال حضورت
جرعه جرعه می نوشم
از تلخی و شیرینی
این عشق که نمی میرد...
...
...فیروزه سمیعی
حالا دیگر تو نیستی
اما من
با خیال حضورت
جرعه جرعه می نوشم
از تلخی و شیرینی
این عشق که نمی میرد
عشق
لحظه ای کوتاه
که تلخ و شیرین می شود
در لبانت
و
حرف هایت
آسان ترین دروغ
در چشم های پر از راز....
....
...🍃☘️فیروزه سمیعی
🍃☘️گیسو به نسیم قصه ی عشق نوشت
تلخ و شیرینِ دل به لب ها سرشت
حرفی ز شراب و راز در گوش شب
این باده به جان آتشی خوش بنوشت☘️
...
...فیروزه سمیعی
🍃☘️پاییز و شراب و عشق همراز شدند
در لحظه ی دیدار تو آغاز شدند🍃☘️
...
...فیروزه سمیعی🍂✨
🍃☘️عشق آمد و شعر را به طوفان برد
جامی ز شراب و دل به دوران برد
در گوشه ی خلوتِ شبانه ی دل
این باده مرا به آسمان ها برد🍃☘️
...
...✨فیروزه سمیعی
🍃☘️در جام شراب رازها ریخته اند
عشق و غم و شوق بی صدا ریخته اند
چون باده به دست می رسد شعر به لب
در جانِ من آتشت چرا ریخته اند؟...🍃☘️
.....
🍂فیروزه سمیعی
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری می شود
حال واحوال دلم سبز و بهاری می شود
اشک شوقم می چکد هربار می بینم تورا
تو میایی گونه هایم آبیاری می شود
از بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتاب
باز صحن قلب من آیینه کاری می شود
از...
ای آشنای نادیده ام
در دلِ کوچه های خیالی
هر شب
پایم به ردِ نگاهت می رسد
و تپشی غریب
در دل ساکتم بیدار می شود
گویی که هر خشت از این کوچه ها
گواهِ عبور توست
گویی که هر بادِ سرگردان
بویی از حضور تو دارد
و هر پنجره...
در دل شب های تاریک، عشق را پیدا کنم
با نگاه عاشقانه، غم ز دل ها وا کنم
در هوای صبحگاهی، با نسیم آشنا
باغ دل را با گل امید و شادی ها کنم
آسمان پر از ستاره، ماه را در بر گرفت
من به یاد روی ماهت، شعرها زیبا...